گنجور

 
ملا احمد نراقی

گفت زین ره لؤلؤ این نه صدف

من عرف نفسه فقد ربه عرف

هرکسی کو عارف نفس خود است

عارف پروردگار سرمد است

می شناسد هست بیجا و مکان

هم نشان یابد ز بود بی نشان

هم شناسد هستی دور از هواس

آفتابی را ز شمع آرد قیاس

هان چه گویی این زمان آزرم کن

آفتاب و شمع چبود شرم کن

خاک بر فرق قیاسات تو باد

زین قیاساتت خدا کیفر دهاد

پیش خورشید ازل صد آفتاب

ذره ی خوردی نیاید در حساب

روح را کی شمع گفتی می توان

پیش آن خورشید بیمانند دان

هست کمتر از پر پروانه ای

بلکه آنهم نیست جز افسانه ای

پیش فهم دانش ما کودکان

می دهد نفس از خداوندش نشان

نزد فهم ما و تو شد این نشان

معرفت حق را وگرنه ای فلان

ما کجا و درک ذات پاک او

نیست کس را رتبه ی ادراک او

آنکه کور از مام زایید ای همام

کی تواند یافتن نور از ظلام

این وجودی کو نگنجد در جهان

کی درآید در نهاد این و آن