ای دیده، بیش در رخ جانان نظر مکن
ور می کنی بر آن بت بیدادگر مکن
ای دل، نماند طاقت آنم که بشنوم
با من همه بکن، سخن آن پسر مکن
می رفت و من به خاک نهاده سر عزیز
در وی ندید، یارب از این خوارتر مکن
جان خواهدم برآمدن، ای باد، زینهار
از زیر موی زلف پریشان وتر مکن
گفتم «نماند خواب و خورم در غم تو» گفت
«آخر نه عاشقی، سخن خواب و خور مکن »
ای شهسوار، شکل تو ما را خراب کرد
یک مردمی بکن که از اینسو گذر مکن
ای ماه نو، ز حلقه به گوشان بندگیت
ما بنده ایم، حلقه در آن گوش در مکن
خسرو بر آستان تو افتاد و خاک شد
خواهی در او نظر کن و خواهی نظر مکن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به معشوقی اشاره دارد که زیباییاش دل عاشق را به شدت تحت تأثیر قرار داده است. شاعر از معشوق میخواهد که در برابر زیباییاش بیشتر از این ننگین نشود و از عشق و علاقهاش سخن نگوید. شاعر در حالی که در غم فراق معشوق به سر میبرد، نگران است که گرفتار احساسات شدید خود نشود. او به نوعی درخواست میکند که معشوق یا به او توجه کند یا اصلاً او را نبیند. در نهایت، شاعر به حالتی از تسلیم در برابر عشق و زیبایی معشوق میرسد و میفهمد که این احساسات از کنترل او خارج شدهاند.
هوش مصنوعی: ای چشم من، بیشتر از این به چهره ی محبوب نگاه نکن، اگر هم میخواهی نگاه کنی، بر آن معشوق بیرحم، نگاه نکن.
هوش مصنوعی: ای دل، طاقت ندارم که بشنوم با من چه میکنند، اما از آن پسر چیزی نگو.
هوش مصنوعی: او از پیش میرفت و من با اندوه سرم را به خاک گذاشته بودم و او را نمیدیدم. ای کاش از این وضعیت بدتر نشود.
هوش مصنوعی: ای باد، جانم در حال نرفتن است، پس لطفاً از زیر موهای پریشانم کم نکن و به آرامی بیار.
هوش مصنوعی: گفتم که دیگر نه میتوانم بخوابم و نه چیزی بخورم چون در غم تو هستم. او جواب داد که تو در واقع عاشق نیستی، پس درباره خواب و غذا صحبت نکن.
هوش مصنوعی: ای رزمندهی بزرگ، زیبایی تو ما را غمگین کرد. کاش کاری کنی که از اینجا عبور نکنی.
هوش مصنوعی: ای ماه نو، ما بندگانت هستیم و از حلقه بندگی به تو متصلیم، اما لطفا ما را از این بندگی دور نکن.
هوش مصنوعی: خسرو در مقابل تو به زمین افتاد و به خاک تبدیل شد. اگر بخواهی به او نگاه کن و اگر نمیخواهی، نیا!
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از خود برون نرفته هوای سفر مکن
این راه را به پای زمین گیر سر مکن
تا بر تو آشکار شود راز زندگی
خود را جدا ز شعله مثالِ شرر مکن
بهرِ نظاره جز نگهِ آشنا میار
در مرز و بومِ خود چو غریبان گذر مکن
نقشی که بسته ئی همه اوهام باطل است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.