گنجور

امیر معزی » رباعیات » شمارهٔ ۱

 

گر سینه بخست شاه سنجر ما را

کم نیست خمار عشق در سر ما را

گر دل‌ برُبود یار دلبر ما را

پیکان بَدَل دل است در بر ما را

امیر معزی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶

 

آخر بشنید آن مه آه سحر ما را

تا حشر دگر آمد امشب حشر ما را

چون چرخ زند آن مه در سینه من گویم

ای دور قمر بنگر دور قمر ما را

کو رستم دستان تا دستان بنماییمش

[...]

مولانا
 

ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ٩ - مثنوی مجلس افروز

 

غیر او نیست در نظر ما را

نیست جز وی کس دگر ما را

ابن یمین
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴

 

نمی دانم چه افتادست قسمت از قدر ما را

کزین درگاه می رانند دایم دربدر ما را

ازین معنی چه دلشادم، قرین دولت افتادم

ازین معنی که شد همراه ماهی در سفر ما را

برو، ناصح، مده پندم، که با کس نیست پیوندم

[...]

قاسم انوار
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵

 

نشد جز درد و داغ عشق حاصل در سفر ما را

که از هر شهر و یاری ماند داغی در جگر ما را

اگر چه می رویم از دست شوخی زین دیار اما

همین حالت دهد رو باز در شهر دگر ما را

همان بهتر که یاران با کسی دیگر نپیوندیم

[...]

بابافغانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶

 

جهان چه می به قدح ریخت بی خبر ما را

که خاک شد سر و نگذاشت درد سر ما را

محبت عجبی در میانه ی من و اوست

زمانه گر بگذارد به یکدگر ما را

چنان کرشمه به ما می کند، که پنداری

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۷

 

به شاهراه توکل بود سفر ما را

یکی است توشه و زنار بر کمر ما را

گذشته است ز سر آب هر کجا هستیم

غم کنار و میان نیست چون گهر ما را

به خوش عنانی ما گوهری ندارد بحر

[...]

صائب تبریزی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹

 

نه سامان سفر باشد نه سودای حضر ما را

تو ای باد صبا هر جا که می‌خواهی ببر ما را

درین کشور کسی ما را به چیزی برنمی‌گیرد

به یک مشت غباری از در جانان بخر ما را

چجو شمشیریم و بر اندام ما جوهر سپر باشد

[...]

فیاض لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۸

 

تا سرمه کشد چشم ملامتگر ما را

غیرت سرپا زد کف خاکستر ما را

خوش دردسری می کشم از درد، ندانم

بالین ز دَمِ تیغ که باشد، سر ما را؟

این خامه که چون شمع ز آتش نفسان است

[...]

حزین لاهیجی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶

 

گداخت سیم وش آن شوخ سیمبر ما را

به پیچ و تاب درآورد آن کمر ما را

چو جام، گردش آن چشم پرخمار امروز

ز حادثات جهان کرد بی خبر ما را

چو گردباد به خود ای نفس، چه می پیچی؟

[...]

سعیدا
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۸

 

خوش درآمد سحری مهوشی از در ما را

محفل دل ز رخش گشت منور ما را

ساقی ار گردش ساغر نبود باکی نیست

چشم گردان تو بس گردش ساغر ما را

حاجت عنبر و مشگی نبود زانکه مشام

[...]

نورعلیشاه
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵

 

توبرانی اگر ز درما را

نیست ره بر در دگر ما را

شکری کز تونیست باشد زهر

زهر تو هست چون شکرما را

ازگدایان خاکسار توایم

[...]

بلند اقبال
 

اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۴۹ - انجم بگریبان ریخت این دیدهٔ تر ما را

 

انجم بگریبان ریخت این دیدهٔ تر ما را

بیرون ز سپهر انداخت این ذوق نظر ما را

هر چند زمین سائیم برتر ز ثریانیم

دانی که نمی زیبد عمری چو شرر ما را

شام و سحر عالم از گردش ما خیزد

[...]

اقبال لاهوری
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵

 

خدای ساخته گنجینه گهر ما را

نموده مظهر خود پای تا بسر ما را

کمال عزت ما بین که حق بحد کمال

چو خواست جلوه کند ساخت جلوه گر ما را

برای اینکه کند خویش جلوه در انظار

[...]

صغیر اصفهانی