درختی شنیدم همه برشده

زاشیا یکایک فراتر شده

ز خون کوه و هامون برابر شده

درو اسب جنگی شناور شده

ای ذکر خنجر تو به عالم سمر شده

وز عدل تو به چین و به ماچین خبر شده

گردون به پیش همت تو گشته چون زمین

دریا به نزد دو کف تو چون شمر شده

زی حلم و طبع تو نسب آرند کوه و بحر

[...]

مر این قلعه را نام عنبر شده

بسی تن درین قلعه بی سر شده

ای زلف مشک فام تو لاله سپر شده

دلها بپیش غمزهٔ تیرت سپر شده

با گونهٔ دو عارض و با طعم دو لبت

بازار لاله رفته و آب شکر شده

ای بسته بر میان کمر جور وزین قبل

[...]

مرغ الهیش قفس‌ پر (بَر) شده

قالبش از قلب سبک‌تر شده

همّتش از گنج توانگر شده

جملهٔ مقصود میسر شده

جوهر معنی من مظهر شده

در میان عینها انور شده

جوهر معنی من بوذر شده

در یقین چون مالک اشتر شده

در ولایت انبیا را سرشده

بر تمام اولیا سرور شده

اول معنیم او رهبر شده

آخر معنیم او سرور شده

در ظهوری عرش را ظاهر شده

در بطون ذوالعرش را حاضر شده

باز بعضی گمره و کافر شده

از ره توحید حق خاسر شده

اشتر از قوت چو شیر نر شده

زیر ثقل بار اندک‌خور شده

پای ستوران به زمین در شده

گاو زمین را سم شان سر شده

پای ستوران به زمین در شده

گاو زمین را سم‌شان سر شده

ز عنبر جهانی معطر شده

زمانه چو لعل و چو گوهر شده

ای ازلب تو مجلس ما پر شکر شده

عاشق بدیدن تو زخود بی خبر شده

دریای عشق دردل ما موج می زند

تااز تو گوش ما (چو) صدف پر گهر شده

عاشق که جز تو دردل او نیست این زمان

[...]

دیدهٔ دل از تو منور شده

مجمع جان از تو معطر شده

زلف تو آشفته شده سر به سر

در سر سودات بسی سر شده

این دل ما بود به عشق تو خوش

[...]

دیده صبح از تو منور شده

طرهٔ شام از تو معنبر شده

باد صبا بوی تو را یافته

عالم از آن بوی معطر شده

در نظر اهل نظر کائنات

[...]