آن عزیزانی که با ما جام و ساغر داشتند

مهر ما از یکدلی با جان برابر داشتند

از بر ما وقت عشرت جام نوشین خواستند

وز پی ما روز کینه تیغ و خنجر داشتند

روز ما از خوشدلی چون مهر و ماه افروختند

[...]

بزرگان فراغ از نظر داشتند

از آن پرنیان آستر داشتند

هنرپیشگان پیشه برداشتند

نمودند هرچ از هنر داشتند

هم از گرد ره نعره برداشتند

نه آگه که ایشان چه سر داشتند

بهر سودایی که در سر داشتند

پرده شرم از میان برداشتند

زمانی سر از جنگ برداشتند

ولی چشم بر یکدگر داشتند

اهل دنیا، بسکه در دل حسرت زر داشتند

عاقبت مردند تا دل از جهان برداشتند

تاجدارانی کزیشان رفت بس سرها بباد

عاقبت رفتند بر بادی که بر سر داشتند

شد ز پیری مو سفید و، رفت بینایی ز چشم

[...]

بزم غیب از شمع ذاتش چون منور داشتند

پرده داران صفاتش پرده بر در داشتند

خواست بر نامحرمان پیدا شود حسن ازل

محرمانش صد ره از اول نهان تر داشتند

شاهدان غیب را دادند اطوار ظهور

[...]

بزم غیراز شمع ذاتش چون منورداشتند

پرده داران صفاتش پرده بر در داشتند

خواست برنامحرمان پیداشود حسن ازل

محرمانش صد ره از اول نهان‌تر داشتند

شاهدان غیب را دادند اطوار ظهور

[...]

بزم غیراز شمع ذاتش چون منورداشتند

پرده داران صفاتش پرده بر در داشتند

کو کسانی را که زیب و زینت و فر داشتند

حشمت جاه و جلال و اسب و استر داشتند

تخت و تاج و ملک و مال و گنج و گوهر داشتند

باغ و بستان قصر و ایوان کاخ شش‌در داشتند

همه تاج و افسر بسر داشتند

کمر های زرین ببر داشتند

به شب دست زا جنگ برداشتند

به بر سر کلاه و نه سر داشتند

دگر دست از جنگ بر داشتند

عرق بر تن و خون بسر داشتند

پس آن دختران چنگ برداشتند

بسی شوق و شادی بسرداشتند