نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۸ - بازگشتن خسرو از قصر شیرین
گر از کوه جفا سنگی در افتد
ترا بر سایه او را بر سر افتد
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹
روزی که مرا چشم به تو خوش پسر افتد
آن روز همه کار دلم زیر سر افتد
عقلم سر خود گیرد و از پای در آید
صبرم بسر کوی تو از دست برافتد
بر خلق زسرگشته هجران خبر افتد
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲
گر پرده ز خورشید جمال تو برافتد
گل جامه قبا کرده ز پرده به در افتد
چون چشم چمن چهرهٔ گلرنگ تو بیند
خون از دهن غنچه ز تشویر برافتد
بشکافت تنم غمزهٔ تو گرچه چو مویی است
[...]
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۸۴ - در سؤال کردن مرید از حضرت شیخ که شیطان مرا زحمت میدهد و جواب دادن شیخ مرید را فرماید
زمین و آسمان اینجا برافتد
نمود جانت کلّی بر سر افتد
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۵ - در صفات پرده در افتادن فرماید
در آن ساعت که این پرده برافتد
ترا آن دم نظر بر جوهر افتد
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۵
چه کم شود ز تو ای مه که برمنت گذر افتد
که با بروزنم از رویت آفتاب در افتد
شبی که بر سر کویت کنیم اشک فشانی
نظاره کن که ثریا به منزل قمر افتد
دلم حدیث میانت بی شنید و هنوزش
[...]
ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۲
گر پرتو خورشید رخت بر قمر افتد
مه ز بر قدمهای تو چون خاک در افتد
من ذرهٔ تاریکم و تو مهر منور
روشن شوم ار سوی منات یک نظر افتد
چون لاله به خون غرق سر از خاک بر آرم
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۷
گر آتش آه ما درافتد
صد شاه به یک نفس برافتد
دستی چه بود هزاردستان
گر دست زنیم بر سر افتد
افتاد به خاک و بر نخیزد
[...]
خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱
باشد که ز رخسار ترا پرده برافتد
تا بیخبران را سخن عشق در افتد
افتاد سرشک از نظر و خوار شد آری
این است سرانجام کسی کز نظر افتد
برپای تو سر می نهم و اشک بر آن است
[...]
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۱۱ - در بیان آنکه هر یک از جمال و عشق مرغیست از آشیان وحدت پریده و بر شاخسار مظاهر کثرت آرمیده اگر نوای عزت معشوقیست از آنجاست و اگر ناله محنت عاشقیست هم از آنجاست
تو را چون معنیی در خاطر افتد
که در سلک معانی نادر افتد
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۲۸ - عمر گذرانیدن زلیخا در مفارقت یوسف علیه السلام و تلهف و تأسف وی بر آن مدی اللیالی و الایام
ز مهر آتش چو در نیلوفر افتد
تماشای مهش کی در خور افتد
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۳۲ - حکایت کردن کثیر شاعر عاشق عزه از مجنون پیش خلیفه
یک صید به دام ما درافتد
وین رنجکشی ز ما برافتد
نوعی خبوشانی » مثنوی سوز و گداز » بخش ۲ - مناجات به درگاه قاضی الحاجات
که هرگه سایه اش در ساغر افتد
تو گویی آتش اندر مجمر افتد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹۶
زخط پشت لب آن طاق ابرو از نظر افتد
که نقش آخر از نقش نخستین خوبتر افتد
به لعل یار تا پیوست شد جان از فنا ایمن
چکیدن نیست آبی را که در دست گهر افتد
زپیچ و تاب جوهردار گردد تیغ بیجوهر
[...]
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۸ - آرزوی مادر
اگر برقی به ما زین آذر افتد
حساب ما برون زین دفتر افتد