گنجور

 
۱
۲
۳
۵
 

فردوسی » شاهنامه » داستان اکوان دیو » داستان اکوان دیو

 

هرانکو گذشت از ره مردمی

ز دیوان شمر مشمر از آدمی

۱ بیت
فردوسی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۶ - دیدن ورقه و گلشاه یکدیگر را

 

نه زین و نه زآن دید نا‌مردمی

چو این با‌وفا دید و آن آدمی

۱ بیت
عیوقی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۴۵ - در مذهب فلاسفه گوید

 

خورد مر گیاخوار را آدمی

درآردش در پیکر مردمی

۱ بیت
اسدی توسی
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۵۷ - رزم فرامرز با دیو سیاه و گرفتنش

 

اگر دیو بینی اگر آدمی

چو در وی بود مایه مردمی

۱ بیت
سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۹۲ - مناجات شهریار مرحوم خدابخش

 

زجا جستم و بر نشستم دمی

نبودی کسی نزد من آدمی

۱ بیت
سرایندهٔ فرامرزنامه
 

خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۴

 

گر آمدنم به خود بُدی، نآمدمی

ور نیز شدن به من بُدی، کی شدمی؟

بِه زان نَبُدی که اندر این دِیر خراب

نه آمدمی، نه شدمی، نه بُدَمی

۲ بیت
خیام
 

خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » درد زندگی [۲۵-۱۶] » رباعی ۱۷

 

گر آمدنم به من بُدی، نامَدَمی.

ور نیز شدن به من بدی، کی شدمی؟

بِهْ زان نَبُدی که اندرین دیْرِ خراب،

نه آمدمی، نه شدمی، نه بُدَمی.

۲ بیت
خیام
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۷۴ - جواب دادن آتبین کوش را و تمثیل نهنگ

 

همی چشم داری ز من مردمی

مگر تو نهنگی و من آدمی

۱ بیت
ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۵۰ - بازگشت آتبین از راه دریا

 

فزونند صدبار از آدمی

نه نیکی شناسند و نه مردمی

۱ بیت
ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۵۷ - دیدار آتبین با فرستاده ی سلکت

 

بدو گفت کای مایه ی مردمی

ندیدم چو تو بر زمین آدمی

۱ بیت
ایرانشان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۳۵۵ - هفت پند پیر فرزانه به کوش، و دادن چند دفتر دانش به او

 

ازاین گر یکی نیست در آدمی

ندارد همی مایه ی مردمی

۱ بیت
ایرانشان
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۰۵

 

گر آمدنم ز من بدی نامدمی

ور نیز شدن ز من بدی کی شدمی

به زان نبدی که اندرین دهر خراب

نه آمدمی نه شدمی نه بدمی

۲ بیت
سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۹۴

 

خود درشتی گر ببیند کور چشم و کور دل

خواه با او مردمی کن خواه با او کژدمی

هر که از بی‌چشم دارد مردمی و شرم چشم

همچنان باشد که دارد چشم ز ارزن گندمی

مردمی کردن کی آید از خری کز روی طبع

[...]

۳ بیت
سنایی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۴۱

 

خاقانیا! مسیح دما! زین خراس دهر

نانت جوین چراست سخن‌هات گندمی

مردی، چرا شوی به در عامه طفل‌وار

شیری، چرا کنی ز سر لابه سگ دمی

درگاه حق شناس که دنیا ز پس دود

[...]

۵ بیت
خاقانی
 

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۶ - در حسب حال و انجام روزگار

 

به مردم درآمیز اگر مردمی

که با آدمی خو‌گرست آدمی

۱ بیت
نظامی
 

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۱۴ - پادشاهی اسکندر به جای پدر

 

نه آن کرد با مردم از مردمی

که آید در اندیشهٔ آدمی

۱ بیت
نظامی
 
 
۱
۲
۳
۵
 
تعداد کل نتایج: ۸۵