ایا قادر پاک ودانای راز
تویی خالق وقادر کارساز
تواز قدرت خویش گشتی پدید
تو دادی در بسته ها را کلید
تو کردی مراین طاق زرین،عیان
منقش نموده بر او اختران
درخشان شده هریک اندر سپهر
چو مریخ و ناهید و برجیس ومهر
به خور دادی این پرتو و نور وسوز
زصنعت شده ماه،عالم فروز
به شب،نور بدر وبه روز،آفتاب
زمشرق به مغرب گرفته شتاب
زدریای صنعت یکی قطره ای
نیارم که وصفش کنم ذره ای
زصنعت چه گویم ایا بی نیاز
کریم جهان داور و چاره ساز
زحکم تو انسان و وحش وطیور
ابر خاک گشتند هریک ظهور
زمهر تو هریک به رنگ دگر
شده شادمان و برآورده سر
زصنع تو دانندگان جهان
همه تاب گشتند وبی تاب وجان
زلطف تو یک چوب خشک از زمین
شود سرو آزاده نازنین
زیک قطره آب منی،پیکری
بسازی که گردد به مه،دلبری
شود راست قامت چو سرو سهی
ابا هوش و با زیب وبا فرهی
به جز تو که آرد به یک قطره آب
دهد جان که گردد ابا نوش تاب
نباتات کانی و وحش وطیور
چه انسان چه حیوان چه از مارومور
ثناخوان شده دایم از قدرتت
همه چشم دارند از رحمتت
به ویژه مرین بنده پرگناه
که در جرم سختی شد عمرم تباه
ببودم همیشه گرفتارآز
زرشک وطمع بود ما را نیاز
نه پایی نهادم ابر راه تو
به بودم به یک ذره آگاه تو
زحکم تو گردن برون تافتم
به راه پیمبر نه بشتافتم
نه گفتم دمی ذکرت ای کردگار
نه بشناختم مرد طاعت گذار
به گفتار دانای با فر وهوش
نه بگشادم از غفلت و خواب،گوش
چو کارم به چون وچرا در گذشت
گناهم زاندازه ها درگذشت
به هر ره که رفتم،درم بسته شد
روان توانم زتن خسته شد
شبی خفتم از بهر آرام وخواب
شد از کار زشتم دو دیده پرآب
نشد چیره بر من همی خواب ناز
زخوابم همی داشت اندیشه باز
در این فکر بودم که پیش خدا
چه عذرآورم تا ببخشد گناه
به بیچارگی سوی درمان شدم
چواز کار خود زاروحیران شدم
به آخر چنین گشت راهم قرار
که باید زجانم برآرم دمار
بیاوردم آن زهر قاتل به دست
که آرد ابر جان آدم شکست
بخوردم که تا جان شیرین زتن
برآید رود رویم اندر چمن
زصنعت نشد زهر کاریگرم
روانم برون نامد از پیکرم
زحکم تو ای کردگار جهان
هرآنچه بخواهی نباشد جزآن
در اندیشه بودم همی بهرآن
چه خواهد شدن حال واحوالمان
که خواب از روانم همی چیره گشت
به چشمم همی روشنی تیره گشت
زهاتف رسیدم ندایی به گوش
به نزدیکم آمد خجسته سروش
یکی مرد دیدم چو سرو سهی
ابا فرو آئین شاهنشهی
تو گویی که خورشید رخشنده بود
ویا آنکه ناهید تابنده بود
به دستش یکی جام بد آهنین
نهاد آنگهی جام را بر زمین
زمین گشت لرزان و جانم نماند
به تن،تاب وتوش وروانم نماند
زهیبت فرورفت پایم به گل
همی بودم از حال خود منفعل
در این فکر بودم که تا گفتگو
کند با من آن سرو خوش رنگ و بو
که ناگه به من بانگ زد آن چنان
که از تن پریدم روان وتوان
یکی کار کردی که تا جادوان
به دنیا و عقبی بمانی نهان
شدستی زجان،سیر و خوردی چو زهر
گرفت از تو یزدان بخشنده، قهر
همی زیر این جام، جای تو گشت
رهایی نیابی از این کوه ودشت
چو رفتی تو بر راه اهریمنی
بود روزی تو همه ریمنی
نکردی تو کاری که یابی رها
گرفتار گشتی به دام بلا
نه عقبی شناسی و نه مال کسان
نبودی شناسای پیغمبران
نه حق را شناسی و نه بنده را
نگشتی ره راست،پوینده را
به حال ضعیفان و بیچارگان
ستم کردی ای مرد نامهربان
نکردی تو کاری که یارآیدت
به سختی در اینجا به کار آیدت
درآن دم که آرند حساب تو پیش
نبینی به جز کار وکردار خویش
چه گویی جواب و سئوال،آن زمان
پس وپیش تو گشته موج گران
نه راه گریز است ونه زور وزر
نباشد کسی مر تو را راهبر
جهانت دمادم خبر می دهد
خبر از رحیل سفر می دهد
از این خواب،یک دم برون آرهوش
همی از دل خود برآور خروش
شب وروز،ذکر خدای جهان
بخوان تا ببخشد چو تو گمرهان
بگفت این وگشت از دو چشمم نهان
پدیدآمد آنگه یکی بد نشان
بسی زشت و بد شکل و پتیاره بود
به دستش یکی تیغ خونخواره بود
از آن سهمگین پیکر وروی او
ازآن هیبت و دست و بازوی او
به لرزه درآمد همی پیکرم
بپرید هوش وروان از سرم
زجا جستم و بر نشستم دمی
نبودی کسی نزد من آدمی
درآن دم بسی سخت و ترسان شدم
به کردار خود سخت پیچان شدم
همی باشم از عفوت امیدوار
چو مجرم که خواهد به جان،زینهار
ببخشای بر مابه روز حساب
نبیند همی روح و جانم عذاب
به پادافره این گناهم مگیر
تو ای داور پاک پوزش پذیر
پشیمان شدم من زکردار خویش
زشرمت همی سرفکندم به پیش
زدریای عصیان تنم غرق گشت
چوموری که افتاده باشد به طشت
خدایا فتادم،تویی دستگیر
تویی یار بیچارگان و فقیر
چو افتادم همچون خری در وحل
زمهرت گشادم همی چشم ودل
که گیری تو دستم زلطف و ز رحم
تو گر دست گیری،نداریم وهم
ایا نور چشم جهان بین پسر
رضاباش بر سرنوشت وقدر
گر از دهر،محنت بیابی و رنج
مشو هیچ غمگین زکار سپنج
بکن صبر ودل بر خداوند بند
نشیب ونگون را کند حق بلند
دوصد وای بر حال آن مردمان
که از زهر،خود را کشند از نهان
ویا آن که خود را به دریا وچاه
کند غرق تا گرددش جان،تباه
و یا آن کسی کز فراز و نشیب
تن خویشتن بفکند از نهیب
که از خوار و زاری برآیدش جان
نباشد به تقدیر خود شادمان
هرآن کس بدین گونه خود را کشد
سرش همت خالی زهوش وخرد
به دنیای او شوربختی بود
به عقبای او رنج وسختی بود
روانش گرفتار باشد مدام
به زیر یکی آهنین تیره جام
نیابد به تا روز محشر رها
همیشه بود در دم اژدها
اگر غم ببینی به دنیا،مرنج
که ما راست دایم نگهبان گنج
صبوری کن ودل به یزدان ببند
که او پادشاهست ونیکی پسند
صبوری،کلید در بسته است
صبوری،دوای دلی خسته است
گر از کارها صبر پیش آوری
بسی بر نیاید کزو برخوری
شتابی چو تیغ و نبرد زره
صبوری به آسان گشاید گره
مکن چشم حسرت به جاه کسان
نه بر مال و لبس وکلاه کسان
مبر رشک بر ناز وشادی کس
اگر نیست بر عشرتت دسترس
غم و شادمانی بود همچوباد
مکن ای پسر از غم وناز،یاد
اگر چرخ گردون وگردان سپهر
به قهر از تو برد به یکباره مهر
مبادا که از تن،برون جان پاک
کنون تا شوی غیب در زیرخاک
مخور زهر و تریاک وتن را به چاه
میفکن که گردد روانت تباه
ایا مرد دانای به روزگار
نیوش این نصیحت تو از شهریار
خدایا ابر درگهت شهریار
دو چشمش گشاده همی ز انتظار
که از بحر رحمت ببخشی گناه
به عقبی نگردد روانش تباه
ابر روی نیکان بود پاک روز
چوپاکان بود شاد و محشر فروز
تو بخشی گنهکارگان اثیم
تویی قادر و کردگار رحیم
ایا خالق عقل وادراک وهوش
ابر آستانت برآرم خروش
به حق بزرگیت ای لایزال
که بر شاه دادی تو جاه وجلال
به حق زراتشت و اسفنتمان
که آورد دین بهی در جهان
ازو دور شد کژی و کاستی
بکرد آشکارا ره راستی
به دستور آذارباد گزین
که بر روح پاکش هزار آفرین
به اسفندیار،آن شه نوجوان
که بربست بر راه یزدان میان
پرستندگان بت هندو چین
تهی کرد از جان ایشان زمین
به زاری طفلان بی مام وباب
به زجر ضعیفان بی تو ش وتاب
به آه فقیران بی آب ونان
به تیمار اندوه بیچارگان
به تیر و به کیوان و ناهید ومهر
به بهرام و برجیس و ماه وسپهر
به دستور نیکو منش شهردین
که او بسته دارد کمر بهر دین
به بهرامش آن موبد راستگو
به کیخسرو وآفریدون گو
به سی وسه امشاسفندان پاک
به نارو به باد و به آب وبه خاک
که از جرم و سختی مر او را رهان
به عقبی روانم شود شادمان
در این دهرم از رنج،آزاد دار
به گنج قناعت دلم شاد دار
زبعد وفاتم زمن یادگار
بمانند فرزند شایسته کار
زنور عبادت شکوفد دلم
نبینم زمانی ملال والم
به تا آن دمی کآیدم مرگ،پیش
نباشد دمی قلبم ازدرد،ریش
چو گردد برون ازتنم جان پاک
گسسته عنصر آب وخاک
به آسانم از تن برآید روان
روانم رود شادمان زان جهان
به مینو حضور زراتشت پاک
روانم بود همچو خور،تابناک
کریما به هردر تویی یارما
به هر در کنی شاد،بازارما
اگر یارگردی ویاری دهی
مرا در جهان کامکاری دهی
منم بی کس وبنده بی هنر
تویی خالق و قادر جان وسر
منم بنده سوگوار علیل
طبیبی توای کردگار جلیل
زجرم و گنه شد دلم سوگوار
چو شخصی که شد جان و چشمش نزار
طبیبی تو ای داور کبریا
زلطفت یکی درد ما را دوا
دل ومغز و جانم شد از جرم،ریش
ز رحمت یکی مرهم آور به پیش
که از مرهم عفو تو درد من
شفا یابد ای داور ذوالمنن
زرحمت تو کن درد مارا دوا
کنی شاد وخرم به هردو سرا
به غیر از تو یاری نخواهم زکس
تو بیچارگان را دهی دسترس
مناجات این بنده خاکسار
هرآن کس که خواند مرادش برآر
نویسنده را شاد و بی غم بدار
وجودش زآلام،سالم بدار
هم آن کو خدا مرزی و روحش شاد
ابر شهریار خدابخش داد
درین دار دنیا دلش شاد باد
ز پیشش غم و درد،دوری کناد
روانش به مینو بود سرفراز
امیدم چنین باشد ای بی نیاز
به خرداد روز و به خرداد ماه
به وجد آمدم دل زعشق اله
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است نثرگونه که در آن گوینده به ستایش خداوند میپردازد و قدرت و علم او را توصیف میکند. او به نقش خداوند در آفرینش جهان و بشر اشاره میکند و بر اهمیت توکل به خدا و صبر در برابر مشکلات تأکید دارد. همچنین، گوینده از احساس گناه و ندامت خود یاد میکند و درخواست بخشش از خداوند مینماید. در انتها، او به امید رحمت و شفای خدایی اشاره میکند و از او میخواهد که به بیچارگان یاری رساند. در کل، این شعر در تلاش است احساس بندگی، ندامت و امید به رحمت الهی را به تصویر بکشد.
هوش مصنوعی: ای خالق و توانای بزرگ، که به خفا و رازها آگاه هستی، آیا تویی که همه کارها را به خوبی انجام میدهی؟
هوش مصنوعی: تو با نیروی خود، موجودیتی ایجاد کردی و به قفلهای بسته، کلید دادی.
هوش مصنوعی: تو این طاق زرین را ساختی و ستارهها را به وضوح بر روی آن نقش کردهای.
هوش مصنوعی: هر یک از سیارهها در آسمان به گونهای درخشان شدهاند، مانند مریخ، ونوس، برجیس و خورشید.
هوش مصنوعی: تو این نور و درخشندگی را به خورشید بخشیدی و همچنین از گرمای این صنعت، ماهی را آفریدی که عالم را روشن کرده است.
هوش مصنوعی: در شب، نور ماه و در روز، خورشید از شرق به غرب میتابد و به سرعت در حال حرکت است.
هوش مصنوعی: از دریای صنعت، حتی یک قطره هم نمیتوانم بیاورم که توصیفش کنم.
هوش مصنوعی: از هنر چه بگویم، ای بخشندهی بینیاز، که تو داور و درمانگر جهان هستی.
هوش مصنوعی: با فرمان تو، انسانها و حیوانات و پرندگان همه بر روی زمین نمایان شدند.
هوش مصنوعی: هر یک از بندگان تو به رنگ و حالتی متفاوت شاد و خوشحال شدهاند و سر بر افراشتهاند.
هوش مصنوعی: همه افراد آگاه در دنیا به خاطر زیباییهای کار تو شگفتزده و بیتاب شدهاند.
هوش مصنوعی: با لطف تو، حتی یک چوب خشک هم میتواند از زمین برخیزد و به درختی سرسبز و زیبا تبدیل شود.
هوش مصنوعی: با یک قطره آب میتوانی جانی بسازی که به زیبایی و دلربایی ماه برسد.
هوش مصنوعی: انسانی میشود راست قامت و سرزنده مانند سروهای بلند و زیبا، که هم از نظر هوش و زیبایی و هم از نظر علم و فضل برجسته است.
هوش مصنوعی: فقط تو هستی که میتوانی با یک قطره آب جان بدهی و به کسی زندگی ببخشی.
هوش مصنوعی: گیاهان، کانیها، وحش و پرندگان، چه انسان و چه حیوان، همه در یک زنجیره از زندگی و وجود با یکدیگر مرتبط هستند.
هوش مصنوعی: همه به خاطر قدرت تو ستایشگر تو هستند و همه چشم انتظار رحمت و بخشش تو هستند.
هوش مصنوعی: به ویژه من که این بنده گناهکار هستم و به خاطر اشتباهاتم، عمرم به تباهی گذشت.
هوش مصنوعی: من همیشه در دام زرشک و اشتیاق آن گرفتار بودم و نیازم به آن همواره زیاد بود.
هوش مصنوعی: من هرگز قدمی در مسیر تو نگذاشتم، اما به یک ذره از آگاهی تو پی بردم.
هوش مصنوعی: به خاطر دستور تو از مسیر خودم بیرون آمدم، اما در راه پیامبر دور نشدم.
هوش مصنوعی: در هیچ زمانی به یاد تو نیافتادهام، ای پروردگار، و هیچگاه نیز نتوانستم مردی را که فرمانبردار تو باشد بشناسم.
هوش مصنوعی: به سخنان حکیم با فهم و خرد گوش دادم و از حالت غفلت و خواب خود بیدار شدم.
هوش مصنوعی: وقتی که کار من از بحث و جدل گذشت، گناهم نیز از حد و اندازه فراتر رفت.
هوش مصنوعی: هرجا که رفتم، در را به رویم بستند و جانم از بدن خسته و ناتوان شده است.
هوش مصنوعی: یک شب به خاطر آرامش و خواب خوابم برد، اما به خاطر کار زشت و بدی که انجام دادم، چشمهایم پر از اشک شد.
هوش مصنوعی: من نتوانستم بر خواب نرم و دلنشین خود غلبه کنم، زیرا در خواب همواره به افکار و مسائل خود فکر میکردم.
هوش مصنوعی: در این اندیشه بودم که چه دلیلی برای پیش خدا بیاورم تا گناهم را ببخشد.
هوش مصنوعی: به خاطر بیچارگی و درماندگیام به سمت راه حل و درمان رفتم، چون از کار خود و زندگیام ناامید و گیج شدم.
هوش مصنوعی: در نهایت، به این نتیجه رسیدم که باید جانم را فدای هدفم کنم.
هوش مصنوعی: من آن زهر کشنده را به دست آوردم که میتواند جان آدمی را مانند ابر بترکاند و از بین ببرد.
هوش مصنوعی: من نوشیدم تا اینکه جان شیرینم از بدن خارج شود و به سوی چمن بروم.
هوش مصنوعی: از هنر و صنعت، زهر وجودم بیرون نمیآید و روح من از پیکرم جدا نمیشود.
هوش مصنوعی: هر چه بخواهی، جز آنچه تو مقرر کردهای، وجود نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: من در فکر بودم که چه خواهد شد و وضعیت ما به چه سمت و سویی میرود.
هوش مصنوعی: خواب بر روح من غالب شده و چشمم دیگر روشنی ندارد و تاریک شده است.
هوش مصنوعی: به جایی رسیدم که صدایی دلنشین به گوشم رسید و سروی خوشخبر به نزدیکیام آمد.
هوش مصنوعی: مردی را دیدم که مانند درختی بلند و زیبا بود، با وقار و سلطنتی همچون یک پادشاه.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که تو همچون خورشید درخشان و یا مانند سیاره ناهید که نورش تابان است، میدرخشی و جذابیت خاصی داری.
هوش مصنوعی: کسی به دست او یک جام آهنی داد و سپس آن جام را روی زمین گذاشت.
هوش مصنوعی: زمین به شدت لرزید و جانم از بدنم خارج شد، نه نیرویی باقی مانده و نه روحی در من به جا مانده است.
هوش مصنوعی: به خاطر زیباییاش پایم در گل فرو رفته بود و در آن حال، از خود بیخبر و ناآگاه بودم.
هوش مصنوعی: در این اندیشه بودم که آن درخت زیبا و خوشبو، با من صحبت کند.
هوش مصنوعی: ناگهان صدایی به من بلند و شدید برخورد کرد، به گونهای که از بدن خود خارج شدم و توان حرکتی نداشتم.
هوش مصنوعی: تو کاری انجام دادی که یاد و نام تو برای همیشه در دنیا و آخرت باقی بماند و در دلها نهان شود.
هوش مصنوعی: اینگونه که به نظر میرسد، وجود شگفتی و قدرتی در کار است که باعث میشود انسان از زندگی سیر و دلزده شود، و این ناامیدی و تلخی به خاطر دست تقدیر و قهر رحمت الهی است که چون زهر بر جانش اثر میگذارد.
هوش مصنوعی: زیر این جام، تو به آزادی دست نخواهی یافت و در این کوه و دشت هم نمیتوانی رهایی پیدا کنی.
هوش مصنوعی: زمانی که تو به راهی بروی که اهریمنی است، روزهای تو همه پر از زشتی و پلیدی خواهد بود.
هوش مصنوعی: تو هیچ کار مفیدی انجام ندادی که بتوانی آزاد باشی، اما حالا گرفتار مشکلات و مصائب شدهای.
هوش مصنوعی: نه به شناخت گذشته میپردازی و نه ثروت دیگران را میشناسی، پس نمیتوانی پیامبران را بشناسی.
هوش مصنوعی: نه حق را شناختی و نه به بندگان توجه داشتی، پس در راه راست پیش نمیروی.
هوش مصنوعی: ای مرد بیرحم، با رفتار ناعادلانهات بر افراد ضعیف و نیازمند ظلم کردهای.
هوش مصنوعی: تو هیچ کار نکردی که در سختیها به یاریات بیاید.
هوش مصنوعی: در زمانی که به حساب اعمال تو رسیدگی میشود، چیزی جز رفتار و کردار خودت را نمیتوانی پیشبینی کنی.
هوش مصنوعی: چه میتوانی بگویی درباره جواب و سؤال، در زمانی که همه چیز به هم ریخته و دچار آشفتگی شده است؟
هوش مصنوعی: نه راهی برای فرار وجود دارد و نه قدرت و ثروتی میتواند تو را هدایت کند.
هوش مصنوعی: دنیا به طور مداوم به ما اطلاعات میدهد و دربارهٔ رفتن و تغییرات زندگی هشدار میدهد.
هوش مصنوعی: از این خواب بیدار شو، و فریاد دل خود را به گوش دیگران برسان.
هوش مصنوعی: در طول شب و روز، نام خدا را به یاد داشته باش و ذکر او را بگو، تا شاید او نیز گمراهان را مانند تو ببخشد.
هوش مصنوعی: او این را گفت و سپس از دو چشمانم پنهان شد، و بعد یکی را نشان داد.
هوش مصنوعی: او بسیار بدشکل و زشت بود و در دستش یک شمشیر خونین داشت.
هوش مصنوعی: او به قدری زیبا و باوقار است که جاذبه و قدرتش به وضوح در قامت و ویژگیهای ظاهریاش نمایان است.
هوش مصنوعی: بدن من به شدت لرزید و هوش و حواسم به یکباره از دستم رفت.
هوش مصنوعی: از جایی که بودم برخاستم و نشستم، ولی در آن لحظه هیچ آدمی کنارم نبود.
هوش مصنوعی: در آن لحظه بسیار نگران و ترسیده شدم و مانند خودم، به سختی دچار تردید و پیچیدگی شدم.
هوش مصنوعی: من از عفو تو امیدوارم، مانند مجرمی که در پی جان خود از تو درخواست کمک دارد.
هوش مصنوعی: ای کاش بر ما ببخشی، یعنی در روز محاسبه، روح و جانم عذابی را نبیند.
هوش مصنوعی: ای داور پاک و پوزشپذیر، لطفاً به خاطر این گناه من، عذاب نکن و مرا نبخش.
هوش مصنوعی: من از کارهایی که انجام دادهام پشیمان شدم و به خاطر شرمندگیام سرم را پایین انداختم.
هوش مصنوعی: از دریای نافرمانی بدنم غرق شدم، مانند خیزی که به داخل ظرفی بیفتد.
هوش مصنوعی: ای خدا، من در حال شکست و نومیدی هستم، فقط تو میتوانی به من کمک کنی و تویی که همیشه یاری برای درماندگان و بیچارگان هستی.
هوش مصنوعی: وقتی که در شرایط سختی قرار میگیرم و مانند حيوانی در گل و لای گیر میکنم، از شدت درد و مشکلاتی که دارم، چشمانم را میگشایم و دل را به جلو میبرم.
هوش مصنوعی: اگر از لطف و رحمت تو دستم را بگیری، ما هیچ خیالی در سر نداریم.
هوش مصنوعی: ای نور چشم و بینایی جهان، پسر رضا! در مورد سرنوشت و قسمت خودت بگو.
هوش مصنوعی: اگر در زندگی با مشکلات و رنجها روبرو شدی، هیچ دلیلی برای اندوهیدن بر کارهای بیهوده وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اگر صبر کنی و دل به خدا واگذاری، خداوند در سختیها و پستیها، تو را به بلندی و آرامش خواهد رساند.
هوش مصنوعی: دوصد بار افسوس بر حال افرادی که به طور پنهانی خود را با زهر آغشته میکنند.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که فردی ممکن است برای دستیابی به چیزی یا رهایی از مشکلی خود را در امری خطرناک ویرانگر غرق کند، به گونهای که به جانش آسیب برساند و زندگیاش را تباه کند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که فردی که از تجربیات و چالشهای زندگی رنج کشیده و بر اثر فشارها و مشکلات، از وجود خود دل میکند، به نوعی تلاش میکند از این سختیها فرار کند. او ممکن است در جستجوی آزادی یا رهایی باشد و از بار سنگین زندگی رها شود.
هوش مصنوعی: اگر شخصی از خوار و زاری و ناامیدی به حدی برسد که جانش به ستوه آید، هیچ چیز نمیتواند او را به رضایت و خوشبختی برساند.
هوش مصنوعی: هر کسی که به این صورت خود را به زحمت بیندازد، سرش از هوش و عقل خالی خواهد بود.
هوش مصنوعی: زندگی او مملو از درد و محنت بود و در آخرت نیز دچار سختی و رنج خواهد شد.
هوش مصنوعی: نفس او همیشه گرفتار و درگیر است و تحت فشار و سختیهای زندگی قرار دارد.
هوش مصنوعی: هیچگاه نمیتواند از خطر اژدها فرار کند و تا روز قیامت همیشه در لبهی خطر خواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر در دنیا غم و اندوهی ببینی، نگران نباش، زیرا ما همواره در کنار تو هستیم و از ارزشها و گنجهای واقعی محافظت میکنیم.
هوش مصنوعی: صبر کن و به خداوند توکل کن، زیرا او خداوندی است که نیکیها را میپسندد و بر همه چیز تسلط دارد.
هوش مصنوعی: صبر و شکیبایی راه حل مشکلات است و میتواند به دلهای خسته آرامش ببخشد.
هوش مصنوعی: اگر در کارها صبر و شکیبایی به خرج دهی، بسیار چیزها از تو برمیآید که میتوانی به دست بیاوری.
هوش مصنوعی: عجله و شتاب مثل تیغ تیز است و صبر و مقاومت مانند زره، که به سادگی مشکلات را حل میکند.
هوش مصنوعی: به خودت اجازه نده که با حسرت به موقعیت و مقام دیگران نگاه کنی، نه به داراییشان و نه به لباس و کلاهی که بر سر دارند.
هوش مصنوعی: به کسی که نمیتواند به خوشی و شادی تو دست پیدا کند، حسادت نکن.
هوش مصنوعی: غم و شادی مانند باد در زندگی میآیند و میروند؛ پس ای پسر، از غم و ناز یاد نکن.
هوش مصنوعی: اگر روزگار و گردش آسمان به زور و ناراحتی از تو عشق را بگیرد، این اتفاق به یکباره خواهد بود.
هوش مصنوعی: مواظب باش که جان پاکت را از تن خارج نکنی، تا در زیر خاک به حالت غیبی تبدیل نشوی.
هوش مصنوعی: به خودت آسیب نرسان و از چیزهای مضر مثل زهر و تریاک استفاده نکن، چرا که این کار به نفست آسیب میزند و روح و روانت را خراب میکند.
هوش مصنوعی: آیا کسی که به روزگار آگاه است، این نصیحت تو را از پادشاه میشنود؟
هوش مصنوعی: پروردگارا! ابر رحمتت مانند یک پادشاه است که چشمانش به امید بارش گشوده شدهاند.
هوش مصنوعی: اگر تو از دریای رحمت خود گناهان را ببخشایی، روح انسان به عذاب و تباهی نخواهد رفت.
هوش مصنوعی: ابر نشاندهنده نیکی و خوبی است، روزی که مردم درستکار و پاک باشند، شادابی و شادی در آن روز به اوج میرسد و زندگی روشن و پرنور خواهد بود.
هوش مصنوعی: تو بخشنده گناهکاران هستی و تویی خداوند قادر و مهربان.
هوش مصنوعی: ای خالق عقل و دانش، آیا میتوانم فریاد خود را در برابر آستانت بلند کنم؟
هوش مصنوعی: به خاطر عظمت بیپایانت، ای خداوند بزرگ، که مقام و شکوه را به پادشاه عطا کردی.
هوش مصنوعی: به حقیقت زرتشت و اسفندارمذ که دین نیک را به جهان آورد.
هوش مصنوعی: از او دور شد نادرستی و نقص، و راه راستی به وضوح نمایان شد.
هوش مصنوعی: به خاطر دستور آزارباد، او را انتخاب کن که بر روح پاکش هزاران بار ستایش میشود.
هوش مصنوعی: به اسفندیار، آن جوان فرمانروا که در راه حق و نیکی گام برداشت و خود را برای پیروزی بر موانع آماده کرد.
هوش مصنوعی: محبت و پرستش عاشقان یک بت هندی، جان آنها را از زمین و هستیشان خالی کرده است.
هوش مصنوعی: به حال اندوه و جگرسوزی بچهها که بدون والدینشان رنج میبرند، و به درد و رنج ضعیفان که بدون آرامش و آسایش هستند، توجه کن.
هوش مصنوعی: به ناامیدی و زحمت افرادی که هیچ چیزی برای خوردن و آشامیدن ندارند، توجه کن و به حال کسانی که در رنج و درد به سر میبرند، دل بسوزان.
هوش مصنوعی: این عبارت به توصیف زیباییها و عناصر آسمانی اشاره دارد که شامل سیارات و اجرام سماوی میشود. به نوعی، گوینده به زیباییهای طبیعی و celestial bodies مثل تیر (زهره)، کیوان (زحل)، ناهید (زهره)، مهر (خورشید)، بهرام (مریخ)، برجیس و سایر کرات و ماه اشاره میکند. این اشاره به جهانی پر از درخشش و زیبایی است که در آسمان قابل مشاهده است.
هوش مصنوعی: به فرمان مرد بزرگ و نیکوکار شهر دین، که برای حفظ و پاسداری از دین خود کمر همت بسته است.
هوش مصنوعی: به بهرام موبد راستگو بگو که درباره کیخسرو و آفریدون صحبت کند.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف صفات و ویژگیهای پاکی و خلوص میپردازد و به عناصر طبیعی مانند باد، آب و خاک اشاره دارد. بیانگر اهمیت و زیبایی این عناصر در ایجاد تعادل و پاکی در زندگی است. همچنین به نوعی میتواند به تقدس و ارزشهای معنوی موجود در طبیعت اشاره داشته باشد.
هوش مصنوعی: از سنگینی و گناه آزادش کن، تا به عقب برگردم و خوشحال شوم.
هوش مصنوعی: در این دنیا از رنج و مشکلات آزاد باش و با قناعت، قلبت را شاد نگهدار.
هوش مصنوعی: زمانی که من به دیار باقی میروم، از من یادگاری میماند مانند فرزند نیکو و صالحی که کارهای شایسته انجام داده است.
هوش مصنوعی: دل من با عبادت و پرستش شاد و سرزنده است و در هیچ زمانی احساس کسالت و ناخوشایندی نمیکنم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که مرگ به سراغم بیاید، لحظهای نیست که قلبم به خاطر درد نرنجد.
هوش مصنوعی: وقتی که جان پاکم از بدنم خارج شود، از عناصر آب و خاک جدا خواهد شد.
هوش مصنوعی: به راحتی از بدنم جدا میشود جانم و شاداب به سوی آن دنیا میرود.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده که در جایی مقدس و زیبا، روح پاکی همچون زرتشت حضور دارد و این احساس به اندازه خورشید درخشان و پرتابان است.
هوش مصنوعی: ای کریم، هر جا که بروی، تو یار منی و هر جا که شادی کنی، دل ما هم شاد میشود.
هوش مصنوعی: اگر تو در کنارم باشی و حمایتم کنی، در این دنیا به موفقیت و خوشبختی میرسم.
هوش مصنوعی: من بی کس و نیازمند تو هستم، تو ای خالق و توانا، جان و زندگی من را در دست داری.
هوش مصنوعی: من بندۀ اندوهناک و بیمار تو هستم، ای پروردگار بزرگ و والا.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر گناهان و زجرهایی که کشیده غمگین و پریشان است، مانند کسی که جانش در خطر و چشمانش بیمار است.
هوش مصنوعی: ای داور بزرگ، تو طبیبی زبردست، که با لطف و عطوفت خود، یکی از دردهای ما را درمان کن.
هوش مصنوعی: دل و مغز و جانم به خاطر گناهانی که کردم، پر از درد و رنج شده است، پس یکی از رحمتت به کمک من بیاور تا مداوای این زخمها باشد.
هوش مصنوعی: ای داور مهربان و بخشنده، فقط با بخشش و عفو توست که دردی که در وجودم دارم، درمان میشود.
هوش مصنوعی: از رحمت تو، درد ما را درمان کن تا در هر دو دنیا خوشحال و شاد باشیم.
هوش مصنوعی: غیر از تو هیچ کس را به یاری نخواهم خواست، زیرا تو به بیچارگان کمک میکنی و دستشان را میگیری.
هوش مصنوعی: دعای این بنده حقیر، به هر کسی که آن را بشنود، خواستهاش را برآورده کن.
هوش مصنوعی: نویسنده را شاد و بدون مشکلات نگهدار و او را از دردها و رنجها حفظ کن.
هوش مصنوعی: آن مردی که خداوند را میشناسد و روحش شاد است، همانند ابر با بخشش و رحمت خداوند در دنیای بزرگ زندگی میکند.
هوش مصنوعی: در این دنیا، امیدوارم دل او شاد باشد و از غم و درد دوری کند.
هوش مصنوعی: روح او در دنیای زیبایی و خوشی جای دارد. من نیز امید دارم که زندگیام چنین باشد، ای بینیاز.
هوش مصنوعی: در روز و ماه خرداد، به خاطر عشق الهی، دل من شاد و سرشار از شادی شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.