فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۱ - آمدن ویس دگر بار بر روزن و سخن گفتنش با رخش رامین
و گر بودم ترا یک روز درخور
نگفتم جاودان تیمار من خور
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۹ - پاسخ دادن ویس رامین را
همی گفت ای مرا چون دیده درخور
شبم را ماهتابی روز را خور
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۳ - نالیدن ویس از رفتن رامین و از دایه چاره خواستن
همیشه ماه بود آنگاه شد خور
چنو زرد و چنو بی خواب و بی خور
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۴ - نامه نوشتن ویس به پیش رامین
ز بی دل بندهٔ بی خواب و بی خور
سپرده دل به شاهی چون مه و خور
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۴ - نامه نوشتن ویس به پیش رامین
چرا بردی ز من آن روی چون خور
که چون جان و روانم بود در خور
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۱۴ - فی المُجاهدة
چون خلیل از ستاره و مه و خور
پوستینها درید بیغم خور
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزلالامان » بخش ۲ - اندر بدایت پادشاهی بهرامشاه
چون گرفت او به تیغ ملک چو خور
بخت گفتش ز تخت خود بر خور
حمیدالدین بلخی » سفرنامهٔ منظوم » آغاز کتاب
عاشق ار چیت خواهی و در خور
پس غلام تو ماه زیبد خور
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۸۰ - در خطاب کردن با روح القدس و فضایل آن گفتن و عجز و مسکینی آوردن و تسلیم شدن در همه احوال فرماید
زهی دیدار تو نور مه و خور
کجا باشد چو من اینجای در خور
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۹۱ - حکایت در ادب و عزّت نگاهداشتن در حضرت باری فرماید
تو باطن پاک دار و کمترک خور
که ذرّه ناگهان آید سوی خور
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۶ - استشهاد آوردن حکایت سلطان محمود که امیرانش از حسد میگفتند که چرا پیش سلطان، ایاز از ما مقربتر باشد و دریافتن سلطان ضمیر ایشان و بشکستنِ گوهر شبافروزشان امتحان کردن و ناشکستن ایشان گوهر را و تحسین کردن پادشاه و عاقبت به دست ایاز رسیدن و شکستن ایاز آن گوهر شبافروز را
همچو لقمان غذا ز حکمت خور
تا شوی عین نور همچون خور
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۳۶ - در بیان آنکه اگر چه مولانا قدسنا الله بسره العزیز شمس الدین تبریزی را عظم الله ذکره بصورت در دمشق نیافت بمعنی در خود یافت زیرا آن حال که شمس الدین را بود حضرتش را همان حاصل شد
نی فلک بود و نی مه و نی خور
که مرا بود او چو جان در خور
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۳۲ - در وصف صبح
فزون از شمع دارد روشنی خور
ولی پروانه را شمعست درخور
ناصر بخارایی » مثنوی هدایتنامه » ۲۰- حکایت
که در روز از ضربت تیغ خور
نیابد کسی راحت از خواب و خور
محمد کوسج » برزونامه (بخش کهن) » بخش ۱۴ - آمدن بیژن و آوردن برزوی رستم زال را قسمت سوم
بر آسای و بنشین و چیزی بخور
از آن پس چو از چرخ برگشت خور
حزین لاهیجی » مثنویات » ودیعة البدیعه (حدیقهٔ ثانی) » بخش ۳۳
تو ازین گیر و دار غصّه مخور
سر خر راست، گوش خر در خور
حزین لاهیجی » مثنویات » ودیعة البدیعه (حدیقهٔ ثانی) » بخش ۳۹
خاک خوردن نباشدت درخور
خاکت آخر خورد، تو خاک مخور