گنجور

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۹ - در ذم مردم بلخ

 

از بس غر و غر زن که به بلخند ادیبانش

می باز ندانند مذکر ز مونث

بلخی که کند از گه خردی پسران را

برکان دهی و دف زنی و ذلت لت حث

زان قبه لقب گشت مر او را که نیابی

[...]

سنایی
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲۳- سورة المؤمنون- مکیّة » ۱ - النوبة الثانیة

 

«ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ تُبْعَثُونَ» تحیون بعد الممات للحساب و الجزاء.

فکن حدیثا حسنا سائرا

کلّ الی الغایة محثوث

و المرء موروث و مبعوث.

میبدی
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۵۷

 

ای آنکه کنی کون و مکانرا محدث

پاکی و منزهی ز نسیان و حدث

جز فکر تو در سرم همه عین خطاست

جز ذکر تو بر زبان ضلالست و عبث

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۹۸ - بقیهٔ قصهٔ طعنه زدن آن مرد بیگانه در شیخ

 

نور خورشید ار بیفتد بر حدث

او همان نورست نپذیرد خبث

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۹۸ - بقیهٔ قصهٔ طعنه زدن آن مرد بیگانه در شیخ

 

کرده‌ای مبدل تو می را از حدث

جان ما را هم بدل کن از خبث

مولانا
 

اوحدی » جام جم » بخش ۲۸ - صفت تاثیر اجرام سماوی در عالم کون و فساد

 

سیر افلاک را مدان به عبث

نفس را بر شعور این کن حث

اوحدی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵ - حکایت

 

کسی گر سوی کعبه راه بر داشت

گر از مقصود سعی خود خبر داشث

ابن یمین
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۵۳

 

بیار ساقی باقی بریز برمن حادث

میّ قدیم که تا وارم ز دست حوادث

چو در زمین دلم تخم مهر خویش فکندی

بآب دیده برویان که نیست زرع تو حارث

از آن شراب بکنعان نوح اگر برسیدی

[...]

شمس مغربی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » رباعیات » شمارهٔ ۳۰

 

تا چند کنی بحث قدیم و محدث

تا چند دهی شرح معاد و مبعث

یک عین قدیم بین در اطوار ظهور

آنگاه بدوز لب که تم المبحث

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲

 

جمال عشق قدیم است و مابقی محدث

مجال دخل ندارد خرد درین مبحث

ازان جمال یکی جلوه بایدم دم مرگ

که بیخودم فکند از ممات تا مبعث

به وصف شاهد ژولیده موی گرد آلود

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳

 

مرا نیست بر خوردن باده باعث

بجز غفلت از عالم پر حوادث

چه جمعیت آید ز گردنده چرخی

که بر وضع واحد دوان نیست لابث

بده ساقیا می که بی بهره از وی

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » اعتقادنامه » بخش ۲۰ - اشارت به آنکه کتاب الله قدیم است

 

حرف و صوتی که نو به نو حادث

می شود نیست چون دو آن لابث

جامی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۶

 

اسرار یقین را بگمانی شده باحث

کی کشف شود علم لدنی بمباحث

آن واحد با لذات که شد کون صفاتش

حقا که ندارد بجهان ثانی و ثالث

آن نور که ذرات جهان سایه اویند

[...]

اسیری لاهیجی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۳۲

 

ای ملک تو فارغ از شریک و وارث

و آن ملک همین قدیم و باقی حادث

جز ذات قدیم تو ندارد مطلق

تکوین مکونات عالم باعث

فضولی
 
 
۱
۲
۳