اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۰ - رفتن گرشاسب به درگاه شاه روم و کمان کشیدن
نیایم ز پس باز ازین گفته بس
ز پس باد رویم گر آیم ز پس
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۶۵ - رسیدن شهریار به بیشه چهارم و جنگ او با موران و دیدن دخمه گرشاسب را گوید
که این دخمه را پاسبان است و بس
بافسان چنان زو نشان است بس
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۱۶ - دار زدن ارجاسپ گودرز پیر را گوید
تو رفتی و ما نیز آئیم بس
تو پیشی در این راه ما خود ز پس
عطار » هیلاج نامه » بخش ۵۵ - سخن گفتن منصور با شیخ کبیر قدس سره
کنون خواری نخواهم من دگر بس
مرا زیبد در اینجا گفتن و بس
عطار » هیلاج نامه » بخش ۵۵ - سخن گفتن منصور با شیخ کبیر قدس سره
سرافرازی ترا خواهد بدن بس
نخواهد بود همچون تو دگر بس
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۳۷ - در فنای این جهان و بقای آن جهان فرماید
ز اوّل جان و صورت باشد و بس
نداند هیچکس جز حق مراین بس
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۵۵ - جواب خرگوش نخچیران را
عالم و عادل همه معنیست بس
کش نیابی در مکان و پیش و پس
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۶۴ - زجر مدعی از دعوی و امر کردن او را به متابعت
اعور آن باشد که حالی دید و بس
چون بهایم بیخبر از بازپس
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۷۸ - جواب گفتن مصطفی علیهالسلام اعتراض کننده را
آن شه والنجم و سلطان عبس
لب گزید آن سرد دم را گفت بس
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۳۹ - نمودن جبرئیل علیه السّلام خود را به مصطفی صلیالله علیه و سلّم به صورت خویش و از هفتصد پر او چون یک پر ظاهر شد افق را بگرفت و آفتاب محجوب شد با همهٔ شعاعش
ظن ببرد از دور کان آنست و بس
چون قج مغلوب وا میرفت پس
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۳ - در سبب ورود این حدیث مصطفی صلوات الله علیه که الکافر یأکل فی سبعة امعاء و المؤمن یأکل فی معا واحد
که رعیت، دین شه دارند و بس
این چنین فرمود سلطان عبس
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۵۲ - سبب عداوت عام و بیگانه زیستن ایشان به اولیاء خدا کی بحقشان میخوانند و با آب حیات ابدی
خان و مان چغد ویرانست و بس
نشنود اوصاف بغداد و طبس
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۲۸ - باز گردانیدن صدیق رضی الله عنه واقعهٔ بلال را رضی الله عنه و ظلم جهودان را بر وی و احد احد گفتن او و افزون شدن کینهٔ جهودان و قصه کردن آن قضیه پیش مصطفی علیهالسلام و مشورت در خریدن او
جرم او اینست کو بازست و بس
غیر خوبی جرم یوسف چیست پس
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۰۰ - ماخذهٔ یوسف صدیق صلواتالله علیه به حبس بضع سنین به سبب یاری خواستن از غیر حق و گفتن اذکرنی عند ربک مع تقریره
لعل را زان هست گنج مقتبس
سنگ را گرمی و تابانی و بس
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۰۵ - روان شدن شهزادگان در ممالک پدر بعد از وداع کردن ایشان شاه را و اعادت کردن شاه وقت وداع وصیت را الی آخره
در پی سودی دویده بهر کبس
نارسیده سود افتاده به حبس
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۳۳ - متوفی شدن بزرگین از شهزادگان و آمدن برادر میانین به جنازهٔ برادر کی آن کوچکین صاحبفراش بود از رنجوری و نواختن پادشاه میانین را تا او هم لنگ احسان شد ماند پیش پادشاه صد هزار از غنایم غیبی و غنی بدو رسید از دولت و نظر آن شاه مع تقریر بعضه
زشت آن زشتست و خوب آن خوب و بس
دایم آن ضحاک و این اندر عبس
سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۲۸ - حکایت پادشاه غور با روستایی
چرا خشم بر من گرفتی و بس؟
منت پیش گفتم، همه خلق پس
سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲۸ - گفتار اندر سلامت گوشهنشینی و صبر بر ایذاء خلق
سخی را به اندرز گویند: «بس!
که فردا دو دستت بود پیش و پس»
ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ٧ - انوشیروان و موبدان
دگر آنک دیوانه خوانند و بس
کسی را که نابوده جوید ز پس