گنجور

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳

 

بس شب که به روز بردم اندر طلبت

بس روز طرب که دیدم از وصل لبت

رفتی و کنون روز و شب این می‌گویم

کای روز وصال یار خوش باد شبت

انوری
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۶ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)

 

سخن اندر حقیقت رفت در بُت

ز صورت تا یکی بینی تولابت

عطار
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۲۰

 

ای همچو خر و گاو که و جو طلبت

تا چند کند سایس گردون ادبت

لب چند دراز می‌کنی سوی لبش

هر گنده دهان چشیده از طعم لبت

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۵۸ - منع کردن خرگوش از راز ایشان را

 

در بیان این سه کم جنبان لبت

از ذهاب و از ذهب وز مذهبت

مولانا
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۳۰ - معنی حزم و مثال مرد حازم

 

که ز اشک چشم او رویید نبت

که چرا اندر جریدهٔ لاست ثبت

مولانا
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۱۴ - در بیان آنکه خوشی‌های دنیا که درمان می‌نماید در حقیقت درد است، و شیرینی‌اش تلخ است و خوبی‌اش زشت. ناری است نه نوری، لاجرم به دوزخ می‌برد که اصل اوست که کُلُّ شَیْءٍ یَرْجِعُ اِلَی اَصْلِهِ. و در تقریر آنکه اولیا را مقام نه دوزخ است و نه بهشت چنانکه می‌فرماید فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ. اگر کسی که نزد پادشاهی رود برای سود خود از پادشاه امیری و منصب طلبد پادشاه را برای خیر خود دوستدار باشد نه برای نفس پادشاه. به خلاف کسی که عاشق شاهدی شود از او مال نطلبد بلکه مال خود را فدای او کند. غرض او از شاهد شاهد باشد نه خیر او. پس زاهدان از ترس دوزخ و سود بهشت خدا را می‌پرستند و اولیاء به عکس ایشان خدا را برای خدا می‌پرستند و در بیان آنکه هرکه تن را نکشت و زبون نکرد آخر کار علف دوزخ شود. آدمی در حقیقت جان است و خود را تن پنداشته است چنانکه سنایی فرموده است. «تو جانی و انگاشتستی که جسمی---- تو آبی و پنداشتستی سبویی». خودی اصل را گذاشته است و تن بیگانه را که دشمن است و از او خواهد جدا شدن روز و شب می‌پرورد و خود را بینوا و گرسنه و برهنه می‌دارد.

 

مات من نفسه و منه نبت

ما سوی حبه مضی و کبت

سلطان ولد
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰

 

یاد باد آن شب که خوش کردم شبت

گر چه ناخوش کرده بد آن شب تبت

کاسه ی تب خال بر می داشتم

نفیِ تهمت را به دندان از لبت

غایبی از چشم و در گوشم بماند

[...]

حکیم نزاری
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۷

 

اهلی حریف ساقی و رندان دیر باش

بگذر ز شیخ و مسجد و کنج مراقبت

صحبت مجو به هرکه ترا نیست نسبتی

اول مناسبت طلب آنکه مصاحبت

اهلی شیرازی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۳

 

زردرویی می‌کشد مهر از ترنج غبغبت

بوسه در پرواز می‌آید ز تحریک لبت

صائب تبریزی
 

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۶ - در بیان عهد و پیمان گرفتن شاه از طوطی

 

فکر امر و نهی و جاه و منصبت

خانه و اصطبل و خیل و مرکبت

ملا احمد نراقی
 

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۵۶ - داستان خیک که بر روی آب دریا افتاده بود

 

چیست دانی خیک جاه و منصبت

که از آن گشته سیه روز و شبت

ملا احمد نراقی
 

صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۱۴۰ - سرالربوبیه

 

یکی مربوب باشد زان دو نسبت

که در اعیان ثابت داشت غیبت

صفی علیشاه
 
 
۱
۲