سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۵۸ - آوردن سیه دیو،گنج را به نزد فرامرز
ز دیو و ز جادو و از اژدها
ز دریای ژرف و دژ و از بلا
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۶۰ - سخن گفتن فرطورتوش با بزرگان خود
زشیران و گرگان و از اژدها
ز سرما و گرما ز هر دو بلا
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۶۱ - سخن گفتن سیه دیو از نژاد فرامرز
که با من هراس و همان اژدها
چه کرد آن دلاور به تیغ جفا
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۶۳ - داستان هفت خوان و کشته شدن جادویان به دست فرامرز و گزارش آن
ز دیوان و گرگان و نر اژدها
ز شیران جادو به روز بلا
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۶۷ - خوان چهارم و پنجم و ششم در رفتن فرامرز از سرما و گرما و کشتن کرگدن و رسیدن به خوان هفتم
بسی دیده ام زین نشان اژدها
ازین سخت تر گاه کین و بلا
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۶۸ - خوان هفتم کشتن فرامرز،اژدها را
بیامد به نزدیک نر اژدها
خروشان و جوشان چو رعد از هوا
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۶۸ - خوان هفتم کشتن فرامرز،اژدها را
چو بشنید آواز او اژدها
خروشان به کردار باد از هوا
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۸۰ - آمدن فرامرز و شبیخون زدن بر لشکر بهمن
شب آمد،فرامرز نر اژدها
به شهر اندرآمد به نزد نیا
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۸۳ - داستان سه فرزانه
زگفتار آن شاه گیتی گشا
چو خیره فروماند گفتی به جای
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۹۱ - سبب نظم کتاب
به فرمان یزدان،شب تاره،ماه
شد از نور خورشید،پرتو نما
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۹۱ - سبب نظم کتاب
همی خواستاریم ما از خدا
که باکام جاوید بد شاه ما
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۹۲ - مناجات شهریار مرحوم خدابخش
نکردی تو کاری که یابی رها
گرفتار گشتی به دام بلا
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۹۲ - مناجات شهریار مرحوم خدابخش
طبیبی تو ای داور کبریا
ز لطفت یکی درد ما را دوا
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۹۲ - مناجات شهریار مرحوم خدابخش
ز رحمت تو کن درد مارا دوا
کنی شاد و خرم به هردو سرا
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱ - در مدح محمد بن علی خاص از سرداران سلطان ابراهیم غزنوی
چون نای بینوایم ازین نای بینوا
شادی ندید هیچ کس از نای بینوا
با کوه گویم آنچه ازو پر شود دلم
زیرا جواب گفته من نیست جز صدا
شد دیده تیره و نخورم غم ز بهر آنک
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳ - در ستایش ابورشد رشید
ای رفیقان من ای عمر و منصور و عطا
که شما هر سه سمائید و هوائید و صبا
کرده بیچاره مرا جوع به ماه رمضان
خبری هست ز شوال به نزدیک شما
تا به مغرب ننموده است مرا چهره هلال
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴ - مدح صاحب اجل العمید منصور بن سعید بن احمد
خردم نمود گردش چرخ چو آسیا
واکنون به خون دیده به سر شد همی مرا
از درد و رنج فرقت جانان شدم چنانک
باد هوا نیم من و شد باد من هوا
چون کهربا به رنگم و آن قوتم نماند
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵ - در مدح منصور بن سعید
شب آمد و غم من گشت یک دو تا فردا
چگونه ده صد خواهد شد این عنا و بلا
چرا خورم غم فردا وزآن چه اندیشم
که نیست یک شب جان مرا امید بقا
چو شمع زارم و سوزان و هر شبی گویم
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶ - مدح سیف الدوله محمود بن ابراهیم
زهی موفق و منصور شاه بی همتا
زهی مظفر و مشهور خسرو والا
زهی جهان سعادت به تو فزوده خطر
زهی سپهر جلالت به تو گرفته ضیا
زهی به عالی امرت اسیر کشته قدر
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷ - وصف بهار و مدح سلطان محمود
به نو بهاران غواص گشت ابر هوا
که می برآرد ناسفته لؤلؤ از دریا
به لؤلؤ ابر بیاراست روی صحرا را
مگر نشاط کند شهریار زی صحرا
مگر که راغ سپهر است و نرگسان انجم
[...]