گنجور

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الحادی عشر: فی الطامات و فی الاقاویل المختلفة » الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان » شمارهٔ ۴۸

 

بخشش نکند به جز که مولای دگر

جان دل ندهد به جز دلارای دگر

گنجشک صفت جز به پر خویش مپر

پرواز مکن به بال عنقای دگر

اوحدالدین کرمانی
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۴۶۴

 

ای در فن عشق هر دمت رای دگر

خورشید رخ تو عالم آرای دگر

در مذهب عاشقی روا کی باشد

خانه دل ما وطن ترا جای دگر؟

کمال‌الدین اسماعیل
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۱

 

هر شب اندیشه دیگر کنم و رای دگر

که من از دست تو فردا بروم جای دگر

بامدادان که برون می‌نهم از منزل پای

حسن عهدم نگذارد که نهم پای دگر

هر کسی را سر چیزی و تمنای کسیست

[...]

سعدی
 

حکیم نزاری » سفرنامه » بخش ۱۲ - حکایت

 

روی در محراب و دل جای دگر

کرده در بازار سودای دگر

حکیم نزاری
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۲

 

ای رخ خوب تو چون گل چمن آرای دگر

وی لب لعل تو چون مل طرب افزای دگر

خوشتر از روی چو گلنار تو بر سرو سهی

نشکفد هیچ گلی بر سر و بالای دگر

هر کجا دل رود آید بسر کوی تو باز

[...]

ابن یمین
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۳

 

ای غم عشق تو چون می طرب افزای دگر

همچو من مانده در عشق تو شیدای دگر

پیش ازین انده بیهوده همی خورد دلم

بازم استد غم عشق تو زغمهای دگر

چون برون می نرود از دل من دانستم

[...]

سیف فرغانی
 

عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷

 

میپزد باز سرم بیهده سودای دگر

میکند خاطر شوریده تمنای دگر

هوس سروقدی گرد دلم میگردد

که ندارد به جهان همسر و همتای دگر

دوش در کوی خودم نعره زنان دیده ز دور

[...]

عبید زاکانی
 

عبید زاکانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۲

 

ای در سر هر کس از تو سودای دگر

در راه تو هر طایفه را رای دگر

چیزی ز تو هر کسی تمنا دارد

ما جز تو نداریم تمنای دگر

عبید زاکانی
 

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۵۱

 

کردم از سید راگوی سوالی که ترا

هست جز رای و جز اندیشه سودای دگر

گفت صد رای دگر با تو بگویم لیکن

که من از دست تو فردا بروم جای دگر

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۱

 

مگر ترک جفا و بکن جفای دگر

که باشد از تو جفای دگر وفای دگر

بلا فرستی و من باز بسته دل به امید

که از تو باز رسد بر سرم بلای دگر

سری که داشم انداختم به پای تو حیف

[...]

کمال خجندی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۷

 

عید است و دارد هر کسی عزم تماشای دگر

ما را نباشد غیر تو دل در تمنای دگر

صد خوب پیش آید مرا خاطر نیاساید مرا

زینها چه بگشاید مرا چون عاشقم جای دگر

نی ره مرا در خانه ای نی جای در کاشانه ای

[...]

جامی
 

اسیری لاهیجی » اسرار الشهود » بخش ۱۴ - حکایت

 

هر زمان بودیم در جای دگر

دیده هر دم در تماشای دگر

اسیری لاهیجی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۸

 

عید است و هرسو جلوه‌گر شوخ دلارای دگر

دارم من خونین‌جگر میل تماشای دگر

چون عقد زلفی بنگرم پیچد دل غم‌پرورم

ترسم که افتد در سرم بیهوده سودای دگر

دارم دل صدپاره‌ای از غمزهٔ خونخواره‌ای

[...]

بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۴

 

باز این دل دیوانه را افتاده سودای دگر

وز ناله در هر کشوری افگنده غوغای دگر

از شمع دولتخانه‌ای سوزم به هر کاشانه‌ای

هر لحظه چون پروانه‌ای در آتشم جای دگر

شد جان غم پرورد من دور از مه شبگرد من

[...]

بابافغانی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۵

 

وه! که بازم فلک انداخت به غوغای دگر

من به جای دگر افتادم و دل جای دگر

یک دو روز دگر، از لطف به بالین من آی

که من امروز دگر دارم و فردای دگر

غالبا تلخی جان کندن من خواست طبیب

[...]

هلالی جغتایی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۳۳

 

در مقامی گر شود جان عزیزت منزجر

رحم بر جان عزیزت کن برو جای دگر

بر تو آسانست تغییر مکان کردن ولی

نیست آسان بی تو جان را عزم مأوای دگر

فضولی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » شرح پریشانی

 

چاره این است و ندارم بِه از این رایِ دگر

که دهم جایِ دگر، دل، به دل‌آرایِ دگر

چشمِ خود فرش کنم زیرِ کفِ پایِ دگر

بر کفِ پایِ دگر، بوسه زنم جایِ دگر

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » شرح پریشانی

 

بعد از این، ما و سرِ کویِ دل‌آرایِ دگر

با غزالی به غزل‌خوانی و غوغایِ دگر

وحشی بافقی
 
 
۱
۲