بخش ۱۷۳ - آمدن پادشاه طنجه به یاری سام نریمان و چگونگی آن
به ناگاه برخاست گرد سیاه
که تاریک شد چشمه هور و ماه
از آن گرد برخواست آواز کوس
زمانه بشد سر به سر آبنوس
سنانهای خونی سر اندر هوا
چو ماهی ز دریا جهد بر هوا
همه دشت چون کوه شد از عمود
زمانه شد از گرد برسان دود
سانها به ماننده ماه و خور
نمایان در آن لشکر کینهور
درفش درفشان تن آراسته
پی کینه و جنگ برداشته
کمانها گشاده که مستان برم
تماشاکنان شد به مانند رزم
زمانه ز گرد یلان شد سیاه
زمین سر به سر تیره شد از سپاه
چو آن لشکر از گرد ره در رسید
بپرسید از کار لشکر شدید
برفتند دیدند و باز آمدند
به شدید، پیغام ساز آمدند
بگفتند از آن راز کارآگهان
که آمد ز طنجه سپاه گران
یکی لشکر آراسته صدهزار
هه رزم دیده همه نیزهدار
شه طنجه را نام نوشاد شاه
بخوانند او را سراسر سپاه
چو این گفتگوها از ایشان شنید
پذیره فرستاد لشکر شدید
برون رفت در دم همی قهقهام
بر شاهنوشاد بگذارد گام
بدو گفت خهخه که شاد آمدی
درین دشت شادان چو باد آمدی
گر از راه دور و دراز آمدی
درین رزم فرخ فراز آمدی
همی خواست کاید به سوی شدید
یکی شاهطنجه عنان برکشید
بدو گفت من سوی سام آمدم
نه سوی شما مهربان آمدم
غلام نریمانم اندر جهان
وزو یافتم سروری از مهان
نیاگان او را یکی چاکرم
چه چاکر که من کمترین کهترم
بگفت و عنان برد بر سوی سام
خجل شد از آن گفتگو قهقهام
دل آزار برگشت سوی شدید
بدو باز گفت آنچه گفت و شنید
چو نوشاد آمد بر پهلوان
سراپرده زد شاه روشنروان
همی تخت زرین بیاراستند
که اورنگ شاهی بپیراستند
ببوسید نوشاد پیشش زمین
بسی خواند بر پهلوان آفرین
بپرسید و گفتا که تو کیستی
بدین مهربانی پی چیستی
مرا چون شناسی درین روزگار
که هستی به خوبی چنین آشکار
چسان آمدی با سپاه گران
چه پوئی به میدان کندآوران
به پاسخ چنین گفت آن شهریار
که ای پهلوان گرد سام سوار
نریمان چو آمد به مغرب دیار
به پیکار روئیندد نابکار
من او را یکی خوب چاکر بدم
یکی بنده با طوق و افسر بدم
همه لشکر و گنجم از بهر اوست
بد او مغز مردی، من او را چو پوست
به کوه سفید اندر آمد به سر
چو شد سوی ایران نیامد دگر
من از بهر مرگش جگر خون شدم
جز ایزد نداند که من چون شدم
ز کارآگهان چون شنیدم تو را
ز گردان جنگی گزیدم تو را
نمودند در خواب یک شب به من
همه رزم و پیکار این انجمن
کز ایدر یکی لشکری ساز کن
دلیران همه یکسر آواز کن
برو زود بر سوی یاری سام
تماشا کن آورد آن نیکنام
که با عوج عادی چو جنگ آورد
جهان پیش او تار و تنگ آورد
تماشا کنی دست و بازوی او
قد سروآسا و هم روی او
من این لشکر گشن آراستم
همان دم که از خواب برخاستم
بنه برنهادم رسیدم ز راه
چنین تا رسیدم درین رزمگاه
بگفت و یکی خوان به پیش آورید
پس آن خوان به آئین و کیش آورید
پس از خوان یکی مجلس آراستند
می و لعل و ساقی همی خواستند
نشستند خنیاگران در سرا
به آهنگ آن بزم دستان سرا
به جلوه درآمد لب میگسار
گرفته به کف ساغر زرنگار
چو چشم خوش خویش مست و خراب
پراکنده به گل همه مشکناب
نمایان به رخسار خال سیاه
چو هندوبچه بر به شبهای ماه
که در گشت و گلزار نازی کند
به هر گوشهای ترکتازی کند
همه لعل نوشان نشسته ز می
چکان قطره ژاله بر گل چو خوی
میان موی و خوبان چو در یتیم
ز موئی درآویخته کوه سیم
به دیبا سراسر تن آراسته
می دلربا دل ز جا خواسته
ز ابرو کمان کرده در غمزه تیر
ز تیر و کمان کرده دلها اسیر
ولی سام را شعله در سینه بود
همان درد هجران دیرینه بود
خیال نگارش به پیش نظر
چو زلفش بپیچیده در یکدگر
تنش همچو موئی بیاراسته
ز خونابه رخساره آراسته
گهی گوش بر قول دستان سرای
گهی نغمه از مرغ دستان سرای
رسیدش به گوش و برفتی ز هوش
همی گشت بلبل ز افغان خموش
خیال پریدخت در جلوه بود
تصور به هر گوشه رخ مینمود
زمان تا زمان از رخش گل چدی
به گلزار بر شاخ سنبل زدی
به پیش نظر داشت ماه تمام
همی خورد بر یاد جانانه جام
خود اینجا دل و جانش جای دگر
در آن بزم دل در هوای دگر
که تسلیم جنی و رحمان پیر
چو رضوان و شمسه دو ماه منیر
دگر با گروه پریزادگان
همه ماهپیکر چو آزادگان
در آن بزم نوشاد شاه آمدند
چو خورشید در بزمگاه آمدند
چو نوشاد دید آن گروه پری
که بودند یکسر چو کبک دری
همان پیر رحمان و تسلیم شاه
دلیران و گردان زابل سپاه
بپرسید از سام فرخنده کام
که ای شاه خوبان و ماه تمام
کجا با تو ایشان گرفتند خوی
که جنی ز انسان بپوشند روی
چنین پاسخش داد سام سوار
که باب من است ای شه نامدار
به فرمان اویند دیو و پری
ز بهرم کمربسته دریا پری
هوادار ما اوست و همراه ما
ستاده همیشه به درگاه ما
چو بشنید نوشاد گردید شاد
بسی آفرین کرد بر سام راد
که چون تو نباشد به گیتی سری
به فرمانت باشند دیو و پری
چو شد کم ازین سبز باغ اهرمن
بدرید زان تیرگی پیرهن
پری از بر دیو آمد برون
ازین دامن کوه شد لالهگون
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در شعری که خوانده میشود، گردی سیاه به ناگاه بر میخیزد و جهان را تاریک میکند. در این تاریکی، صدای کوس به گوش میرسد و نشانههای جنگ و نبرد نمایان میشود. لشکری بزرگ از سپاهیان به رهبری نوشاد شاه به میدان آمدهاند. او به سوی سام میرود و از او به عنوان همیار یاد میکند. نوشاد به فرخنده کام و پهلوان سام احترام میگذارد و از او میپرسد که در این شرایط چگونه با او آشنا شده است.
سام توضیح میدهد که برای یاری نریمان، پدرش، به میدان آمده و لشکری از جنگجویان ترکیب کرده است. او با یادآوری دوستیهای گذشته و دلگرمی به سپاه خویش، به شادی و جشن میپردازد. در این جشن، نوشاد شاه و دوستانش به شادی و سرور مشغول میشوند و دیو و پری نیز به فرمان سام به یاری آنها آمدهاند. این داستان سرشار از نمادهای جنگ، دوستی، شجاعت و پیروزی است.
هوش مصنوعی: ناگهان گرد و غباری برخاست که باعث شد نور خورشید و ماه به شدت کاهش یابد و فضا تاریک شود.
هوش مصنوعی: صدای زنگ زمانه به گوش میرسد و در این میان، مشکلات و چالشها بهصورت قاطع و فراگیر خود را نشان میدهند.
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویر کشیده شده که نیزههای خونی به آسمان بلند شدهاند، همانطور که ماهیای از دریا به سوی آسمان تلاش میکند تا خود را بالا ببرد. این توصیف نشاندهندهی جنگ و خشونت است، جایی که سلاحها در میان خون و مبارزه در حال به اهتزاز درآمدن هستند.
هوش مصنوعی: هر جایی که نگاه میکنی، انگار دشتها به ارتفاع کوه تبدیل شدهاند، زیرا زمان همچون دودی در حال پراکنده شدن است.
هوش مصنوعی: در میان آن لشکر پر از کینه، افرادی مانند ماه و خورشید جلوهگر هستند.
هوش مصنوعی: پرچم زیبا و درخشان، به منظور جنگ و کینه برداشته شده است.
هوش مصنوعی: خشونت و تنشها افزایش یافته و حالا ما شاهد شور و شوقی هستیم که به مانند میدان جنگ است. گروهی از مستان و شیدایان به تماشا نشستهاند و این وضعیت همچون بروز یک درگیری به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: زمانه به خاطر حمله دلاوران تاریک و غمانگیز شده است و زمین به شدت از نابودی و جنگافرازی پر شده است.
هوش مصنوعی: وقتی آن ارتش از مسیر خود رسید، درباره وضعیت و کارهای ارتش دیگر پرسش کردند.
هوش مصنوعی: آنها رفتند، دیدند و دوباره بازگشتند با شدت و قاطعیت، و پیام خود را اعلام کردند.
هوش مصنوعی: گفتند از آن راز کسی که در کارها خبره است، که سپاه بزرگی از طنجه آمده است.
هوش مصنوعی: یک گروه بزرگ و مجهز از سربازان با تجربه در میدان جنگ حاضر شدهاند و همه آنها با نیزههای خود آماده مبارزه هستند.
هوش مصنوعی: شه طنجه را به نام نوشاد شاه مینامند و او را به عنوان فرمانده کل سپاه میشناسند.
هوش مصنوعی: پس از شنیدن این گفتگوها از آنها، تصمیم گرفت که سپاه قوی و بزرگی را فرستاده و به جمعآوری نیرو بپردازد.
هوش مصنوعی: در لحظهای شادی و خندهام خارج میشود و به سرعت به سمت شاهنوشاد میروم.
هوش مصنوعی: او به خهخه گفت که خوشحال آمدی، مانند بادی شاداب در این دشت شادکامی.
هوش مصنوعی: اگر از راه دور و طولانی به این نبرد سرشار از پیروزی آمدی، به راستی به موفقیت دست یافتهای.
هوش مصنوعی: او به دنبال این بود که به سمت فردی قوی و اثرگذار برود و در این مسیر، کنترل اوضاع را به دست بگیرد.
هوش مصنوعی: او به او گفت که من به سمت سام میروم، نه به سمت شما. من با محبت و دوستی آمدهام.
هوش مصنوعی: من در دنیا بنده نریمان هستم و از او مقام والایی را از بزرگان به دست آوردم.
هوش مصنوعی: من یکی از خدمتگزاران او هستم، اما آنچنان که او بزرگ است، من هم کوچک و کم اهمیت هستم.
هوش مصنوعی: او صحبت کرد و افسار را به سمت سام کشید. از آن صحبت خجالت زده شد و خندهاش بلند شد.
هوش مصنوعی: دل غمگین دوباره به سمت او برگشت و آنچه را که گفته و شنیده بود، بازگو کرد.
هوش مصنوعی: هنگامی که نوشاد به میدان آمد، شاه پر از نور و روشنایی بر سر پهلوان خیمه برپا کرد.
هوش مصنوعی: آنها تختی زرین را با زینت و زیبایی آراستند تا جایگاه پادشاهی را شایسته کنند.
هوش مصنوعی: نوشاد به احترام پیشرو، زمین را بوسید و به درازا بر پهلوان ستایش کرد.
هوش مصنوعی: سوالی کردند و او پاسخ داد که تو کی هستی، با این همه محبت به دنبال چه هستی؟
هوش مصنوعی: در این روزگار، چگونه میتوانی مرا بشناسی در حالی که حقیقت وجودم به وضوح قابل مشاهده است؟
هوش مصنوعی: چطور با جمعیت زیادی وارد شدی و به میدان جنگ میروی؟
هوش مصنوعی: آن پادشاه در پاسخ گفت: ای پهلوانی که به گرد سام سوار شدهای.
هوش مصنوعی: نریمان، زمانی که به غرب سرزمین رسید، برای مبارزه با روئیندد شرور آماده شد.
هوش مصنوعی: من او را یکی خدمتگزار خوب و با وفا قرار دادم و یکی دیگر را به عنوان بنده با زنجیر و تاج مشخص کردم.
هوش مصنوعی: همهی لشکر و داراییام به خاطر اوست، اما او تنها پوستهای از مردی واقعی است. من او را به اندازهی یک پوست میبینم، در حالی که باطن او پر از درک و فهم نیست.
هوش مصنوعی: وقتی به کوه سفید رسید، دیگر به سوی ایران بازنگشت.
هوش مصنوعی: من به خاطر مرگ او به شدت غمگین و دلشکسته شدم، جز خدا هیچکس نمیداند که من چه حالتی پیدا کردم.
هوش مصنوعی: وقتی از افراد ماهر و باتجربه درباره تو شنیدم، تصمیم گرفتم که تو را به عنوان بهترین گزینه انتخاب کنم.
هوش مصنوعی: در خواب یک شب، تمام جنگ و مبارزات این جمع را به من نشان دادند.
هوش مصنوعی: از اینجا یک ارتش بساز و دلیران را یکجا به صدا درآر.
هوش مصنوعی: برو سریع به سمت یار، سام، و تماشا کن که آن فرد نیکنام چه چیزی به ارمغان آورده است.
هوش مصنوعی: وقتی کسی با قدرت و توانایی خود با چالشها و سختیها روبرو میشود، دنیا برای او کوچک و ناچیز میشود و همه مشکلات مانند تار و تنگ به نظر میآیند.
هوش مصنوعی: اگر به تماشای او بنشینی، دست و بازویش مانند قد سرو بلند و زیباست و چهرهاش نیز دلربا و خوشform است.
هوش مصنوعی: من این گروه را در حالی موتور کردم و آماده جنگ و کارزار قرار دادم که تازه از خواب بیدار شده بودم.
هوش مصنوعی: در اینجا میگوید که من با تلاش و پشتکار، تا به این نقطه و میدان جنگ رسیدم.
هوش مصنوعی: او گفت که میزی را جلو بیاورید و سپس آن میز را با روش و آیین خاصی بچینید.
هوش مصنوعی: پس از برگزاری یک جشن و مهمانی، مشروبات و شراب قرمز را آماده کردند و به دنبال ساقی بودند تا از او مینوشیدند.
هوش مصنوعی: خوانندگان در یک سالن جمع شدهاند و با نغمههای خود فضای آن جشن و مهمانی را زیبا میکنند.
هوش مصنوعی: شرابنوشی آرام آرام به نمایش درآمده و در دستش جامی با زیبایی خاصی دارد.
هوش مصنوعی: چشمان زیبا و سرمست او به حدی میدرخشد که با زیبایی خود تمام گلها را تحتالشعاع قرار میدهد.
هوش مصنوعی: صورتش همچون یک هندوبچه، در شبهای ماه، با لکه سیاه روی صورتش مشخص است.
هوش مصنوعی: در باغ و گلستان، زیبایی و جاذبهای دارد که در هر گوشهای خود را نمایان میکند و جلوهگری میکند.
هوش مصنوعی: همه نوشندگان مِی در حال نشستهاند و قطرات شبنم بر روی گل مانند خوی و سرشت خودشان نشسته است.
هوش مصنوعی: در میان جوانان زیبا، مانند یتیم در موهای خود، رشتهای از مو مانند کوهی از نقره پیدا شده است.
هوش مصنوعی: زن زیبایی که به لباس نرم و لطیف خود آراسته است، دل را فریفته و دل را به تپش انداخته است.
هوش مصنوعی: با ابروی کمانی خود، چنان غضب میکند که همچون تیر به دلها شلیک میکند و همه را اسیر میسازد.
هوش مصنوعی: اما سام در دل خود آتش و شعلهای داشت که نشاندهندهی درد عمیق جدایی طولانیاش بود.
هوش مصنوعی: تصویر نوشتن در ذهنم مانند موهایش که در هم پیچیدهاند، جلوهگر است.
هوش مصنوعی: تن او مانند مویی نرم و لطیف است و چهرهاش با زیبایی و طراوتی خاصی زینت یافته است.
هوش مصنوعی: گاهی به سخنان هنرمندان گوش میدهیم و گاهی از آواز پرندگان لذت میبریم.
هوش مصنوعی: وقتی صدا به گوشش رسید، از حال رفت و بلبل به خاطر گریهاش بیصدا شد.
هوش مصنوعی: در خیال زیبایی دختری پریسان، تصاویری از او در هر گوشه به چشم میخورد و جلوهگری میکرد.
هوش مصنوعی: زمان به زمان، گلهای زیبایی را از صورت تو چیده و در باغ به شاخ سنبل آویخته است.
هوش مصنوعی: در برابر چشمانش، ماه کامل را مینگریست و به یاد محبوبش، جامی از شراب مینوشید.
هوش مصنوعی: این شخص در اینجا حضور دارد، اما دل و جانش در مکان دیگری و در شبی دیگر برای جشن و شادی دیگری در خیال خود مشغول هستند.
هوش مصنوعی: شخصی در مقام تسلیم و فروتنی قرار دارد، به گونهای که مانند دو ماه روشن، تحت ولایت و سرپرستی موجودات نیکو و رحمانی قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: دیگر با گروهی از موجودات زیبا و دلانگیز که مانند ماه هستند، همچون آزادگان در کنار هم خواهیم بود.
هوش مصنوعی: در آن مهمانی، شاه نوشاد همچون خورشید به جمع حاضرین وارد شد.
هوش مصنوعی: زمانی که نوشاد آن گروه پری را دید که همه مانند کبکهای دری بودند، بسیار شگفتزده شد.
هوش مصنوعی: اینجا اشاره به یک شخصیت باستانی است که از او به عنوان یک رزمنده شجاع و باوفا یاد میشود، که همواره در کنار پادشاهان بوده و از سرزمین خود دفاع کرده است. او ویژگیهایی چون تسلیمناپذیری و وفاداری را دارد و به عنوان یک رهبری بزرگ در جنگها شناخته میشود. این شخصیت تجسمی از دلاوری و فداکاری در برابر دشمنان محسوب میشود.
هوش مصنوعی: از سام خوشبخت و شاداب پرسیدند که ای پادشاه زیباییها و تمام نورها.
هوش مصنوعی: کجا میتوانند با تو چنین رفتار کنند که جنّی به جای انسان ظاهر شود؟
هوش مصنوعی: سام سوار چنین پاسخی داد که این دروازه به من تعلق دارد ای پادشاه معروف.
هوش مصنوعی: دیو و پری تحت فرمان او هستند و به خاطر او، دریا نیز آماده و مهیا است.
هوش مصنوعی: او همیشه در کنار ماست و در درگاه ما حضور دارد.
هوش مصنوعی: وقتی نوشاد این خبر را شنید، بسیار خوشحال شد و بارها بر سام راد ستایش کرد.
هوش مصنوعی: وقتی تو در این دنیا نباشی، حتی دیو و پری هم به فرمان تو خواهند بود.
هوش مصنوعی: وقتی که از این باغ سبز کم شد، اهریمن به نیت شوم خود، پیراهن تیرهای را پاره کرد.
هوش مصنوعی: یک پری از کنار دیو بیرون آمد و دامن کوه را به رنگ لاله درآورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.