فردوسی » شاهنامه » پادشاهی داراب دوازده سال بود » بخش ۱
همیشه جوان تا جوانی بود
همان زنده تا زندگانی بود
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نرسی بهرام » پادشاهی نرسی بهرام
همان ایمنی شادمانی بود
کرا ز اخترش مهربانی بود
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۸
همان نیز چیزی که کانی بود
کجا رستنش آسمانی بود
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۹۲ - آمدن ضحاک به دیدن گرشاسب و صفت نخچیرگاه
کسی را کجا زندگانی بود
زخُردی امید جوانی بود
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثّالث: اندر نعت پیامبر ما محمّد مصطفی علیهالسّلام و فضیلت وی بر جمیع پیغمبران » بخش ۲۴ - ستایش امیرالمؤمنین علیبن ابیطالب علیهالسّلام
دل او عالم معانی بود
لفظ او آبِ زندگانی بود
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزلالامان » بخش ۴۷ - در مدح اقضیالقضاة نجمالدّین ابوالمعالیبن یوسفبن احمد الحدّادی
نفس او نقش زندگانی بود
که دو مغز و یک استخوانی بود
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة العاشرة - فی العزا
هنوز برگ گل عارض ارغوانی بود
هنوز صاف قدح آب زندگانی بود
هنوز باغ حیات و هنوز راغ وجود
در ابتدای دم دولت جوانی بود
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۰ - صفت خورنق و ناپیدا شدن نعمان
هر ضمیری که آن نهانی بود
گر زمینی گر آسمانی بود
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۹ - نشستن بهرام روز سهشنبه در گنبد سرخ و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم چهارم
در آنباره کاسمانی بود
چون در آسمان نهانی بود
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۲ - نشستن بهرام روز آدینه در گنبد سپید و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم هفتم
گفت شیرینسخن جوانی بود
کز ظریفی شکرستانی بود
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۳۸ - رفتن اسکندر به غار کیخسرو
سریری که جز آسمانی بود
به زندان کن زندگانی بود
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۳۰ - خردنامه ارسطو
دهش کز نظرها نهانی بود
حصار بد آسمانی بود
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۳۲ - خردنامه سقراط
ترا کایت آسمانی بود
ازین بیش گفتن زیانی بود
عطار » مختارنامه » باب بیست و سوم: در خوف عاقبت و سیری نمودن از عمر » شمارهٔ ۶۸
آن شد که دلم را غمِ جانانی بود
دل خون شد و یاوه گشت اگر جانی بود
هر دم که زدم ز عمر تاوانی بود
آن نیز فرو گذشت و درمانی بود
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت غافلی که عود میسوخت
هر جمالی را که نقصانی بود
مرد را از عشق تاوانی بود
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت ابلهی که در آب افتاد و ریش بزرگش وبال او بود
تا ترا نفسی و شیطانی بود
در تو فرعونی و هامانی بود