گنجور

 
۱
۲
 

عطار » مختارنامه » باب یازدهم: در آنكه سرّ غیب و روح نه توان گفت و نه توان » شمارهٔ ۵۰

 

جانی که به رمز، قصّهٔ جانان گفت

ببرید زبان و بیزبان پنهان گفت

تا کی گویی: «واقعهٔ عشق بگوی!»

چیزی که چشیدنی بود نتوان گفت

۲ بیت
عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و نهم: در صفتِ میان و قدِ معشوق » شمارهٔ ۱

 

گفتم که «ترا عقل مه تابان گفت»

گفتا که «ز دیوانگی و نقصان گفت»

گفتم که «میان تست این یا مویی»

گفتا که «درین میان سخن نتوان گفت!»

۲ بیت
عطار
 

عطار » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۲

 

ساقی سخن از می مغان گفت

دل چون بشنید ترک جان گفت

یک جرعه می و هزار معنی

از عشق به گوش عاشقان گفت

وز گردش جام حسن ساقی

[...]

۶ بیت
عطار
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در معراج حضرت رسالت علیه الصلوة والسلام

 

دگر داود بس راز نهان گفت

سلیمانش بسی شرح و بیان گفت

۱ بیت
عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۱۵) سؤال آن مرد از مجنون در باب لیلی

 

چو دایم نام لیلی می‌توان گفت

ز غیری کفرم آید یک زمان گفت

۱ بیت
عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲ - در نعت سیدالمرسلین خاتم النبیین صلی اللّه علیه و آله و سلم

 

ثنا و مدح صدری چون توان گفت

که مدح او خداوند جهان گفت

۱ بیت
عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۲ - سبب نظم كتاب

 

سخن گفتن چو بر جایی توان گفت

بلاشک بایدت این داستان گفت

۱ بیت
عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن

 

چه سازم می‌بباید ترک جان گفت

کسی کو کاین سخن با او توان گفت

۱ بیت
عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۸ - رسیدن نامهٔ گل به خسرو و زاری کردن او و رفتن در پی گل به اسپاهان

 

دل غم دیدهٔ او ترک جان گفت

کجا آسان به‌ترک جان توان گفت

۱ بیت
عطار
 

عطار » سی فصل » بخش ۱

 

تو گفتی آنچه سلمان در نهان گفت

تو گفتی آنچه منصور او عیان گفت

۱ بیت
عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۱۱ - جواب منصور در خطاب حق سبحانه و تعالی

 

شب دوشم همه راز نهان گفت

مرا یکسر یقین اندر بیان گفت

۱ بیت
عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۶ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)

 

سخن اندر یکی تا جاودان گفت

حقیقت خویشتن را جان جان گفت

۱ بیت
عطار
 

ظهیر فاریابی » رباعیات » شمارهٔ ۲۵

 

دوش این خردم نصیحتی پنهان گفت

در گوش دلم گفت و دلم با جان گفت:

با کس غم دل مگوی زیرا که نماند

یک دوست که با او غم دل بتوان گفت.

۲ بیت
ظهیر فاریابی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۷

 

دل آمد و دی به گوش جان گفت

ای نام تو این که می‌نتان گفت

درنده آنک گفت پیدا

سوزنده آنک در نهان گفت

چه عذر و بهانه دارد ای جان

[...]

۱۴ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱۵

 

خاموش که گفتنی نتان گفت

رازش باید ز راه جان گفت

۱ بیت
مولانا
 

سعدی » مواعظ » مثلثات

 

سخن سهل است بر طرف زبان گفت

نگه کن کاین سخن هر جا توان گفت؟

۱ بیت
سعدی
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸

 

شنیده‌ام سخنی خوش که پیرِ کنعان گفت

«فِراق یار، نه آن می‌کند که بتوان گفت»

حدیثِ هولِ قیامت که گفت واعظِ شهر

کنایتی‌ست که از روزگارِ هجران گفت

نشانِ یارِ سفرکرده از کِه پُرسم باز؟

[...]

۱۰ بیت
حافظ
 
 
۱
۲
 
تعداد کل نتایج: ۳۵