گنجور

عطار » اسرارنامه » بخش دوازدهم » بخش ۳ - الحکایه و التمثیل

 

زهی اسرار ما‌، اسرار‌دان کو‌؟

یکی بیننده داننده‌جان کو‌؟

عطار
 

عطار » هیلاج نامه » بخش ۱۳ - در نموداری جان در اعیان فرماید

 

زهی اسرار ما اسراردان کو

حقیقت واصلی اندر جهان کو

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۲ - در ذات و صفات و توحید حضرت باری تعالی فرماید

 

زهی اسرار جان اسراردان کو

یکی دانندهٔ بیننده جان کو

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۸ - در معنی من عرف نفسه فقد عرف ربه فرماید

 

زهی اسرارها اسراردان کو

یکی صاحبدل بیننده جان کو

عطار
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱

 

آن مونس غمگسار جان کو؟

و آن شاهد جان انس و جان کو؟

آن جان جهان کجاست آخر؟

و آن آرزوی همه جهان کو؟

حیران همه مانده‌ایم و واله

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۲

 

ساقی، قدحی می مغان کو؟

مطرب غزل تر روان کو؟

آن مونس دل کجاست آخر؟

و آن راحت جان ناتوان کو؟

آیینهٔ سینه زنگ غم خورد

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - در مرثیهٔ بهاء الدین زکریا

 

کان تمنای جان حیران کو؟

آرزوی دل مریدان کو؟

ما همه عاشقیم و دوست کجاست؟

دردمندیم جمله ، درمان کو؟

گرد میدان قدس بر گردیم

[...]

عراقی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸۶

 

خداوندا چو تو صاحب قران کو

برابر با مکان تو مکان کو

زمان محتاج و مسکین تو باشد

تو را حاجت به دوران و زمان کو

کسی کو گفت دیدم شمس دین را

[...]

مولانا
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵۵

 

برآوردند طوفان از جهان دیوان سلیمان کو

ز سحرِ سامری پر شد همه آفاق ثعبان کو

طبیبان عاجز و مضطر فرو ماندند از این علّت

بلی دردِ فراوان هست اندک مایه درمان کو

زبان با دل چو نبود راست، ایمان کی بود صادق

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵۶

 

من به جان آمده ام راه سویِ جانان کو

سخت است دشوار طریقی ست رهی آسان کو

کوره ی سینه پرِ آتشِ هجران دارم

درد دیرینه ی ما را دمِ آن درمان کو

وصل خود عاقبت الامر به ما بازآید

[...]

حکیم نزاری
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۵۶

 

من اینجا و دل گمره در آن کو

از آن گمگشته مسکین نشان کو

مگو، ای پندگو، بی او بزی خوش

خوشم گر زنده مانم، لیک جان کو

مرا گویی که رو با صابری ساز

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۸۹

 

ایدل ز سخن آنچه مرادست آن گو

جان تربیت است اهل سخن را جان کو

از هر طرفی عنصریی خیزد اگر

سلطان بنوازدش ولی سلطان کو

ابن یمین
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۰۲

 

دو بوسم که گفتی اگر گویم آن کو

مرا آن زبان کو ترا آن دهان کو

کمر گفته بودی که بندم بخونت

کمر خود ببندی نگونی میان کو

دلت زود گفتی بر آتش نشانم

[...]

کمال خجندی
 

کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵ - تعریف قحط دکن

 

همه عالم گدای نان و نان کو

بغیر از قرص مه از نان نشان کو

کلیم
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰۳

 

صحبت بی نفاق یاران کو

گل بی خار این گلستان کو

مرض بیغمی شفا طلبست

آب نیسان چشم گریان کو

سر و سامان عاشقیم کجاست

[...]

جویای تبریزی
 

سعیدا » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۲

 

ای نفس و هوا برده دلت را، جان کو؟

ای داده به تن نقد روان جانان کو؟

چون تازه مسلمان به هوای دنیا

دین را بر باد داده ای، ایمان کو؟

سعیدا