گنجور

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۴۲

 

ای شمع شدم به عشق پروانه تو

خوانند مرا به شهر دیوانه تو

امروز منم ز خویش و بیگانه تو

تن تافته چون رشته یکدانه تو

مسعود سعد سلمان
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۶ - پاسخ خسرو شیرین را

 

ره آن کس راست در کاشانهٔ تو

که دوزد چشم خود در خانهٔ تو

نظامی
 

عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۹) حکایت پیر زال سوخته دل

 

کسی گفتش مرو دیوانهٔ تو

که افتاد آتشی در خانهٔ تو

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۵) حکایت دیوانه که رازی با حق گفت

 

بحق می‌گفت: این دیوانهٔ تو

که بود او مدّتی هم خانهٔ تو

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش بیست و دوم » (۴) حکایت آن طفل که با مادر ببازار آمد و گم شد

 

بدو گفتند بس دیوانهٔ تو

کجاست آخر، نگوئی، خانهٔ تو؟

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲ - در نعت سیدالمرسلین خاتم النبیین صلی اللّه علیه و آله و سلم

 

بدر منشین چو آن همخانهٔ تو

بیفکن پر چو آن پروانهٔ تو

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن

 

من آن مرغم که از یک دانهٔ تو

بماندم تا ابد دیوانهٔ تو

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۷۱ - در خاتمت کتاب گوید

 

چو گفتم مدتی افسانهٔ تو

بمردم با دلی دیوانهٔ تو

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۱ - تمامی اشیا از یک نور واحدند

 

شدم تا کل شدم دیوانهٔ تو

همی گویم ترا افسانهٔ تو

عطار
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۰۸ - سخن گفتن به زبان حال و فهم کردن آن

 

ماجرای شمع با پروانه تو

بشنو و معنی گزین ز افسانه تو

مولانا
 

ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ١٠ - مثنوی دیگر

 

عجب گنجیست در ویرانه تو

همیشه همدم و همخانه تو

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ١٠ - مثنوی دیگر

 

عجب گنجیست در ویرانه تو

عجب جانی بود جانانه تو

ابن یمین
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۸ - {و باز به سعدی فرستاده است}

 

بسی نماند ز اشعار عاشقانهٔ تو

که شاه‌بیت سخن‌ها شود فسانهٔ تو

به بزم عشق ترشح کند چو آب حیات

زلال ذوق ز اشعار عاشقانهٔ تو

به مجلسی که کسان ساز عشق بنوازند

[...]

سیف فرغانی
 

قاسم انوار » انیس العارفین » بخش ۳۰ - خطاب شمع با آتش

 

ای کم از شمع و کم از پروانه تو

خویشتن از خویشتن بیگانه تو

قاسم انوار
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۰

 

ای دل و دیده هر دو خانه تو

سر من خاک آستانه تو

کاش بر من رسد نه بر توسن

دمبدم زخم تازیانه تو

همه تن گوش می شوم از شوق

[...]

جامی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۲

 

نمیکشیم سر از آستان خانه تو

کجا رویم؟ سر ما و آستانه تو

ترا بهانه چه حاجت برای کشتن من؟

مکن، مکن، که مرا میکشد بهانه تو

ترحمی بکن، ای پادشاه کشور حسن

[...]

هلالی جغتایی
 
 
۱
۲