فرخی سیستانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳
گفتم رخ تو بهار خندان منست
گفت آن تو نیز باغ و بستان منست
گفتم لب شکرین تو آن منست
گفت از تو دریغ نیست گرجان منست
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴ - ستایش سلطان مسعود
گوید امروز شیر زان منست
گویی اندر میان جان منست
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۴۲ - رزم شنگاوه با لشکر هیتال شاه
که امروز این رزم زان منست
که تازی شه زیر ران منست
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴
دوست چنان باید کان منست
عشق نهانی چه نهان منست
عاشق و معشوق چو ما در جهان
نیست دگر آنچه گمان منست
جان جهان خواند مرا آن صنم
[...]
وطواط » رباعیات » شمارهٔ ۸ - در تغزل
آن دلبر ماهرخ ، که جانان منست
بر من به عزیزی چو دل و جان منست
اندر دل من نشسته باشد پیوست
مقبل تر ازین دل نبود کآن منست
عینالقضات همدانی » لوایح » فصل ۱۲۰
عشقست که دلیل راحت جان منست
در هستی او قوت ارکان منست
دردی که از او برین دلم میباشد
من درد نخوانمش که درمان منست
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۵ - شکایت کردن هفت مظلوم
گفتم این باغ را که جان منست
چون فروشم؟ که عیشدان منست
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۹ - در اینکه چرا اسکندر را ذوالقرنین گویند
در او جان نه و عشق جان منست
بدین بیزبانی زبان منست
نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۱۶ - خلوت اول در پرورش دل
شحنهٔ راهِ دو جهانِ منست
گرنه چرا در غم جان منست؟
عطار » مصیبت نامه » بخش اول » بخش ۱ - المقالة الاولی
زین همه هیبت که بر جان منست
آنچه بس پیداست پنهان منست
عطار » مصیبت نامه » بخش دوازدهم » بخش ۸ - الحكایة و التمثیل
من که درد عشق در جان منست
وی عجب این درد درمان منست
عطار » مصیبت نامه » بخش دوازدهم » بخش ۱۲ - الحكایة و التمثیل
با چنین دردی که درجان منست
کی سماع و رقص درمان منست
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰۲
این بانگ خوش از جانب کیوان منست
این بوی خوش از گلشن و بستان منست
آن چیز که او بر دل و بر جان منست
تا بر رود او کجا رود آن منست
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۲۱
دلتنگم و دیدار تو درمان منست
بیرنگِ رُخت زمانه زندانِ منست
بر هیچ دلی مباد و بر هیچ تنی
آنچ از غمِ هجران تو بر جان منست