گنجور

 
۱
۲
 

فردوسی » شاهنامه » کیومرث » بخش ۱ - پادشاهی کیومرث سی سال بود

 

بر آن برترین نام یزدانش را

بخواند و بپالود مژگانش را

۱ بیت
فردوسی
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۰۶ - بازگشتن فرامرز از هند به ایران زمین

 

پذیره فرستاد گردانش را

همه نامداران ایرانش را

۱ بیت
سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۷۴ - رفتن فرامرز نزد کیخسرو

 

جوان را و دیگر بزرگانش را

سرافراز وگردان و شیرانش را

۱ بیت
سرایندهٔ فرامرزنامه
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۷ - صفت اسفندیار چنگی

 

شاد و خرم کنم روانش را

ندهم هیچ بچگانش را

۱ بیت
مسعود سعد سلمان
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸ - در مدح

 

ضمانش کرد به صد سال عمر و مهر نهاد

قباله‌دار ازل نامهٔ ضمانش را

به حکم هدیهٔ نوروزی آسمان هر سال

تبرک از شرف آوردی آستانش را

مگر که هرچه شرف داد پای پیش کشید

[...]

۱۷ بیت
خاقانی
 

خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۵ - کیومرث

 

بدان برتری نام یزدانش را

بخواند و بیالود مژگانش را

۱ بیت
خواجوی کرمانی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » رباعیات » شمارهٔ ۱۳

 

خواجه که ندیده چشم کس خوانش را

نشکسته به دندان طمع نانش را

دریوزه گری خواست ز وی مشتی آرد

کرد آرد به زخم مشت دندانش را

۲ بیت
جامی
 

هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۳۸ - اقامت شاه‌زاده بر لب دریا و کدا بر کوه

 

سجده کن خاک آستانش را

بوسه زن پاس پاسبانش را

۱ بیت
هلالی جغتایی
 

سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ دوم در ذکر سادات و علما » صحیفهٔ دوم - در ذکر علماء » ۱۵۲- مولانا امان الله

 

مرا توفیق ده یا رب که بوسم آستانش را

کشم در چشم خود خاک کف پای سگانش را

۱ بیت
سام میرزا صفوی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶

 

غبار از دل به مژگان روبم و بینم نشانش را

به آب دیده شویم خاک و جویم آستانش را

ز مستی‌های شوق آن بلبل شوریده‌احوالم

که نشناسد اگر صدبار بیند آشیانش را

اثر می‌کرد گاهی ناله‌ام، از بس که نالیدم

[...]

۷ بیت
نظیری نیشابوری
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸

 

گرفتم آن که شب در خواب کردم پاسبانش را

ادب کی می گذارد تا ببوسم آستانش را

صبا از کوی لیلی گر وزد بر تربت مجنون

کند آتشفشان چون شمع، مغزِ استخوانش را

برآمد جان ز تن ، وان زلف می جوید چنان مرغی

[...]

۶ بیت
عرفی
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴

 

از آن تیغی که آبش شست جرم کشتگانش را

ربودم دلنشین زخمی که می‌بوسم دهانش را

جنونم می‌برد تنها به سیر آن بیابانی

که نبود ایمنی از رهروان ریگ روانش را

چمن کی گلبنی آرد به آب و رنگ رخسارت

[...]

۷ بیت
کلیم
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۹

 

چه خوش باشد در آغوش آورم سرو روانش را

کنم شیرازه اوراق دل، موی میانش را

کیم من تا وصال گل به گرد خاطرم گردد؟

مرا این بس که گرد سر بگردم باغبانش را

کنار حسرتی از طوق قمری تنگتر دارم

[...]

۸ بیت
صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۲

 

خوش آن شبی که کنم مست دیده بانش را

به دست بوسه دهم خاک آستانش را

حدیثی از گل رخسار او که می گوید؟

که همچو غنچه پر از زر کنم دهانش را

گلی که نیست به فرمان او، چو نافرمان

[...]

۴ بیت
صائب تبریزی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۶

 

فسون ناله‌ام شب بسته خواب پاسبانش را

که با هر سر نباشد آشنایی آسمانش را

ز چاک سینه‌ام دل می‌کند نظاره زلفش

چو مرغی کز قفس بیند به حسرت آشیانش را

نوازد ظاهر و در دل خیال کشتنم دارد

[...]

۴ بیت
قدسی مشهدی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲

 

سخن از خود رود چون گرد سر گردد زبانش را

تبسّم آب می‌گردد چو می‌بوسد دهانش را

چنان سر داده رخش جلوه در میدان بی‌باکی

که نتواند گرفتن دست تمکین هم‌‌عنانش را

چو مویی گشته‌ام باریک و با این ناتوانی‌ها

[...]

۷ بیت
فیاض لاهیجی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷

 

به نیروی محبت در کنار آرم میانش را

به زور ناتوانی می کشم آخر کمانش را

بساطی چیده رنگین چشم بد دور از نگاه او

بود هردم زخون تازه ای گرمی دکانش را

وطن مرغ دلم در گرم سیر عشق او دارد

[...]

۴ بیت
جویای تبریزی
 
 
۱
۲
 
تعداد کل نتایج: ۳۴