فسون نالهام شب بسته خواب پاسبانش را
که با هر سر نباشد آشنایی آسمانش را
ز چاک سینهام دل میکند نظاره زلفش
چو مرغی کز قفس بیند به حسرت آشیانش را
نوازد ظاهر و در دل خیال کشتنم دارد
به حال خویشتن پی بردهام لطف نهانش را
اسیر عشق را فرض است عزت بعد مردن هم
میندازید بر خاک مذلت استخوانش را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و رنج عشق سخن میگوید. او به خواب پاسبان شب اشاره میکند و میگوید که آسمانش با غم جدایی آشنا نیست. دل او به زلف معشوقش دلنبسته و مانند پرندهای در قفس به دنبال آزادی و آشیانهاش است. شاعر همچنین به دوگانگی احساساتش اشاره میکند؛ در حالی که ظاهر معشوق او را نوازش میکند، در دلش آرزوی کشتن او را دارد. او به این نتیجه رسیده است که عشق سختگیر است و حتی پس از مرگ نیز عزتمندی و بزرگمنشی برای عاشقانی که در زلت و ذلت به سر میبرند، فرض است.
هوش مصنوعی: صدای نالهام شب را به خواب برده و نگهبانش را به خواب عمیقی فرو برده است، زیرا هیچ کس با آسمانش آشنایی ندارد.
هوش مصنوعی: از زخمهایی که در سینهام دارم، دلم به تماشای موهای او مشغول است، مانند پرندهای که از قفس میبیند و با حسرت به لانهاش نگاه میکند.
هوش مصنوعی: ظاهر را نوازش میکند و در دل، نیت کشتن من را دارد. من به حال خودم پی بردهام و از لطف پنهان او آگاه هستم.
هوش مصنوعی: عاشق واقعی باید حتی پس از مرگ نیز به عزت و کرامت خود توجه کند و نباید اجازه دهد که پیکر او در خاک ذلت و خفت قرار گیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا توفیق ده یا رب که بوسم آستانش را
کشم در چشم خود خاک کف پای سگانش را
غبار از دل به مژگان روبم و بینم نشانش را
به آب دیده شویم خاک و جویم آستانش را
ز مستیهای شوق آن بلبل شوریدهاحوالم
که نشناسد اگر صدبار بیند آشیانش را
اثر میکرد گاهی نالهام، از بس که نالیدم
[...]
گرفتم آن که شب در خواب کردم پاسبانش را
ادب کی می گذارد تا ببوسم آستانش را
صبا از کوی لیلی گر وزد بر تربت مجنون
کند آتشفشان چون شمع، مغزِ استخوانش را
برآمد جان ز تن ، وان زلف می جوید چنان مرغی
[...]
از آن تیغی که آبش شست جرم کشتگانش را
ربودم دلنشین زخمی که میبوسم دهانش را
جنونم میبرد تنها به سیر آن بیابانی
که نبود ایمنی از رهروان ریگ روانش را
چمن کی گلبنی آرد به آب و رنگ رخسارت
[...]
چه خوش باشد در آغوش آورم سرو روانش را
کنم شیرازه اوراق دل، موی میانش را
کیم من تا وصال گل به گرد خاطرم گردد؟
مرا این بس که گرد سر بگردم باغبانش را
کنار حسرتی از طوق قمری تنگتر دارم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.