گنجور

 
۱
۲
۳
۲۸
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۵

 

چو شد دوخته یک کران از دهانش

بماند از شگفتی به بیرون زبانش

۱ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۳۳

 

همی بر زمین زد چنان کاستخوانش

شکست و بپالود رنگ رخانش

۱ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۴۲

 

سیوم تیر و چارم بزد بر دهانش

که بردوخت برهم دهان و زبانش

۱ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۲۳

 

چنان سخت زد بر زمین کاستخوانش

شکست و برآمد ز تن نیز جانش

۱ بیت
فردوسی
 

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۴۱ - در مدح امیر نصر بن ناصرالدین

 

نگاری که بد طیلسان پرنیانش

بزر از چه منسوج شد پرنیانش

نگاری که نوروز کرد از درختان

چرا باز بسترد باد خزانش

خصومت کند باغ با باد ازیرا

[...]

۲۴ بیت
عنصری
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۳

 

چه بود این چرخ گردان را که دیگر گشت سامانش؟

به بستان جامهٔ زربفت بدریدند خوبانش

منقش جامه‌هاشان را که‌شان پوشید فروردین

فرو شست از نگار و نقش ماه مهر و آبانش

همانا با خزان گل را به بستان عهد و پیمان بود

[...]

۶۳ بیت
ناصرخسرو
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴ - گفتار اندر ستایش خواجه ابو نصر منصور بن مهمد

 

چرا دشمن بود آنرا که جانش

همی بخشاید از خواهندگانش

۱ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴ - گفتار اندر ستایش خواجه ابو نصر منصور بن مهمد

 

دو شمشیرست ز الماس و بیانش

یکی در دست و دیگر در دهانش

۱ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰ - گفتاراندر زادن ویس از مادر

 

به خوزان بُرد او را دایگانش؛

که آنجا بود جای و خان و مانش.

۱ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰ - گفتاراندر زادن ویس از مادر

 

تنش آب‌ست و شیر و مِی رُخانش؛

همیدون انگبین‌ست آن لَبانش.

۱ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰ - گفتاراندر زادن ویس از مادر

 

چنین پَرْوَرْد او را دایگانش.

به پَروردَن همی بِسپُرد جانش.

۱ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۸ - جواب دادن ویس رسول شاه موبد را

 

چو تازه گشت مهر اندر روانش

پدید آمد درشتی از زبانش

۱ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۸ - جواب دادن ویس رسول شاه موبد را

 

چو بیماری بُد اندر عشق جانش

که شکر تلخ باشد در دهانش

۱ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۰ - آگاهى یافتن ویرو از بردن شاه ویس را

 

چو کان سیم بود از ویس جانش

قضا پرداخته از سیم کانش

۱ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۰ - آگاهى یافتن ویرو از بردن شاه ویس را

 

چنان بگسست غم رنگ از رخانش

که گفتی از تنش بگسست جانش

۱ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۱ - دیدن رامین ویس را و عاشق شدن بر وى

 

درخت عاشقی رُست از روانش

ولیکن کشت روشن دیدگانش

۱ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۱ - دیدن رامین ویس را و عاشق شدن بر وى

 

چو لختی هوش باز آمد به جانش

ز گوهر چون صدف شد دیدگانش

۱ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۳ - آگاهى یافتن دایه از کار ویس و رفتن به مرو

 

جهان تاریک شد بردیدگانش

تو گفتی دود شد در مغز جانش

۱ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۳ - آگاهى یافتن دایه از کار ویس و رفتن به مرو

 

دلش تنگ آمده همچون دهانش

تنش لاغر شده همچون میانش

۱ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 
 
۱
۲
۳
۲۸
 
تعداد کل نتایج: ۵۵۸
لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود