عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۳۶ - خبردار شدن هیتال شاه از بند پاره کردن شهریار و بدر رفتن گوید
که مردی ز گردان به میدان رود
به آئین گردان و شیران رود
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۴
با لب لعلت سخن در جان رود
با سر زلف تو در ایمان رود
عقل چون شرح لب تو بشنود
پیش لعلت از بن دندان رود
هر که او سرسبزی خط تو دید
[...]
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت خواجهای که بایزید و ترمذی را در خواب دید
بنده چون پیوسته بر فرمان رود
با خداوندش سخن در جان رود
عطار » مظهرالعجایب » بخش ۸۱ - تمثیل احوال آنهائی که به هر چه توجه پذیرند، رنگ آن گیرند و برای صورت میرند
هرکه او در گور بی ایمان رود
بی شکی او در وادی شیطان رود
عطار » مصیبت نامه » بخش چهارم » بخش ۶ - الحكایة و التمثیل
گرچه راه ظلم از پیشان رود
هرکه آن ره رفت سرگردان رود
عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و سوم » بخش ۷ - الحكایة و التمثیل
بنده آن بهتر که بر فرمان رود
کز خداوند آنچه خواهد آن رود
عطار » مصیبت نامه » بخش سی و سوم » بخش ۴ - الحكایة و التمثیل
بنده آن بهتر که بر فرمان رود
جام چبود چون سخن درجان رود
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۹۸
دل را بدهم پند که عمدا نرود
پیش بت شنگ من از آنجا نرود
لب میگزد آن بت که کجا افتادی
او کیست که باشد که رود یا نرود
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴
هر که مجموع نباشد به تماشا نرود
یار با یار سفرکرده به تنها نرود
باد آسایش گیتی نزند بر دل ریش
صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود
بر دلآویختگان، عرصه عالم تنگست
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶۰
دل می بری به رفتن و هر کو چنان رود
مردم زمین ز دیده کند تا بدان رود
هنگام باز رفتن تو مردن من است
ناچار مردنی بود آن دم که جان رود
هر خامشی که روی تو بیند فغان کند
[...]
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۰
سر سودای تو هرگز ز سر ما نرود
برود این سر سودایی و سودا نرود
پرتو نور تجلی رخت، ممکن نیست
که اگر کوه ببیند دلش از جا نرود
پای سست است و رهم دور از آن میترسم
[...]
ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۲
یار تنها شد و آن به که به تنها نرود
جان من رفت بدو تا تنِ تنها نرود
او همیرفت چو باد و ز تن خاکی من
گَرد آویخته در دامن او تا نرود
خیز و پیغام بَر ای باد، خدا را، و بگو
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۵
دلبرا نقش خیالت ز دل ما نرود
مُهر مهرت نفسی زین دل شیدا نرود
نگذرد بر من سودا زده روزی به غلط
که دلم از سر زلف تو به سودا نرود
لحظه ای در همه اوقات میسّر نشود
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۶
امید بود که یار از سر وفا نرود
به جان خسته دلان بیش ازین جفا نرود
اگرچه لعل لبت خون ما نهان می ریخت
ز چشم مست تو باید که بر ملا نرود
دلم برفت به یغمای آن دو چشم و دو زلف
[...]
وحشی بافقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۳
در کوی توام پای تمنا نرود
من سعی بسی کنم ولی پا نرود
خواهم که ز کویت روم اما چه کنم
کاین بیهده گرد پا دگر جا نرود
ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۳
نقش رخ او ز چشم بینا نرود
وین چشمه آب عکس اصلا نرود
آینه صورت جهان دیگریم
نقشی که درآید به دل ما نرود
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۴
جا به هر دل که گرفت او، دگر از جا نرود
عکسش از آینه چون صورت دیبا نرود
با حریفان ز تو عیب است سواری کردن
به که آهوی حرم جانب صحرا نرود
در سرایی که تویی، گر همه محشر خیزد
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۷۷
دل آگاه به هر شورشی از جا نرود
آب گوهر بسر از جوشش دریا نرود
غرض اهل دل از سیر و سفر آزارست
می کشم دامن ازان خار که در پا نرود
بار غم از دل مجنون که تواند برداشت؟
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۴۵
هر جا حدیث خامه من بر زبان رود
بلبل چو بیضه در بغل آشیان رود
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۲۶
ترسم که بر لبی، سخن آن میان رود
مضمون بسته ایست، چرا رایگان رود؟