امید بود که یار از سر وفا نرود
به جان خسته دلان بیش ازین جفا نرود
اگرچه لعل لبت خون ما نهان می ریخت
ز چشم مست تو باید که بر ملا نرود
دلم برفت به یغمای آن دو چشم و دو زلف
چو مست و کافر و بی دین بود چرا نرود
چنین که زلف تو بر روی چون مه آشفتست
نسیم مشک تتاری بگو کجا نرود
گمان نبود دلم کاو وفا کند با من
عزیز من نظر دوستان خطا نرود
سلام من که رساند بدان نگار شبی
چو در حریم وصالش بجز صبا نرود
صبا زمین ادب را ببوس و خدمت کن
بجز دعات بگو بر زبان ما نرود
مریض عشق تو شد در جهان دلم باری
یقین طبیب دل من که بی دوا نرود
اگر به لطف نوازی دل حزین مرا
گدا ز درگه لطف تو پادشا نرود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.