گنجور

 
 
 
مولانا

دل را بدهم پند که عمدا نرود

پیش بت شنگ من از آنجا نرود

لب می‌گزد آن بت که کجا افتادی

او کیست که باشد که رود یا نرود

وحشی بافقی

در کوی توام پای تمنا نرود

من سعی بسی کنم ولی پا نرود

خواهم که ز کویت روم اما چه کنم

کاین بیهده گرد پا دگر جا نرود

جیحون یزدی

سیل ار سوی شه شد دلت از جانرود

کز سیل جسارت بشه ما نرود

دریاست چو طبع شاه پس دلشده نیل

سوی که رود گر که بدریا نرود

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه