در زمستان یک شبی بهلول مست
پای در گل میشد و کفشی بدست
سائلی گفتش که سر داری براه
تو کجا خواهی شدن زین جایگاه
گفت دارم سوی گورستان شتاب
زانکه آنجا ظالمیست اندر عذاب
میروم چون گور او پر آتش است
گرم گردم زانکه سر ما ناخوش است
آن یکی را این چنین مرگی بود
وان دگر را مرگ او برگی بود
ظلم آتش در درونت افکند
در میان خاک و خونت افکند
گرچه راه ظلم از پیشان رود
هرکه آن ره رفت سرگردان رود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در یک شب زمستانی، بهلول مست به سمت گورستان راه میافتد و کفشی به دست دارد. فردی به او میگوید که چرا به این سمت میرود. بهلول پاسخ میدهد که به دنبال ظالمی است که در عذاب به سر میبرد. او به این دلیل به گورستان میرود که میخواهد از آتش عذاب آن ظالم گرم شود، زیرا خودش از سردی سرش ناراضی است. بهلول به ظلم و عذابهایی که در دنیا وجود دارد اشاره میکند و میگوید هرکس راه ظلم را برود، به سرگردانی دچار میشود.
هوش مصنوعی: یک شب در زمستان، بهلول مستی کرده و پایش در گل گیر کرده و یک کفش را در دست داشت.
هوش مصنوعی: سائلی از او پرسید که تو سر و سامان داری، حالا به کجا میخواهی بروی و از این مکان جدا شوی؟
هوش مصنوعی: گفت میخواهم به قبرستان بروم، زیرا آنجا فردی ظالم در حال عذاب است.
هوش مصنوعی: من میروم چون قبر او آتشین است، میخواهم گرم شوم چون حال من خوش نیست.
هوش مصنوعی: یکی از آنها به گونهای مرد که مرگش به اوج خودش رسید و دیگری مرگش مثل یک برگ ریزان بود.
هوش مصنوعی: ظلم درونت را شعلهور کرده و در میان خاک و خونت گذارده است.
هوش مصنوعی: اگرچه هر کسی که راه ظلم را انتخاب کند، ممکن است در ابتدا به ظاهری از موفقیت برسد، اما در نهایت، او به بیراهه و سردرگمی خواهد افتاد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.