گنجور

فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۱۱

 

گرین نامور هست مهمان تو

چه کارستش اندر شبستان تو

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۳

 

رسیده به هر جای برهان تو

نگردد فلک جز به فرمان تو

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۹

 

ز هر کس شنیدم که چوگان تو

نبینند گردان به میدان تو

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۱۲

 

گر اکنون بیایم سوی خان تو

بوم شاد و پیروز مهمان تو

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی دارای داراب چهارده سال بود » بخش ۶

 

همان پاک پوشیده‌رویان تو

که بودند لرزنده بر جان تو

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۳۹

 

اگر پاک جانم ز پیمان تو

بپیچد به بیزارم از جان تو

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۵

 

نبد هیچ بد جز بفرمان تو

وگر تنبل و مکر ودستان تو

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان بیژن و منیژه » بخش ۲

 

که خرم به مینو بود جان تو

به گیتی پراکنده فرمان تو

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان بیژن و منیژه » بخش ۱۱

 

بدو گفت رستم که بر جان تو

ببخشود روشن جهانبان تو

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان بیژن و منیژه » بخش ۱۲

 

شکستم در بند زندان تو

که سنگ گران بد نگهبان تو

فردوسی
 

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۸۳

 

ای خالق ذوالجلال و ای رحمان تو

سامان ده کار بی سر و سامان تو

خصمان مرا مطیع من می‌گردان

بی رحمان را ز چشم من گردان تو

ابوسعید ابوالخیر
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۸۱ - صفت جنگ کردن خورشید

 

بیا ای تهمتن ببین خوان تو

که پرورده تست مهمان تو

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۷۸ - مدح یکی از شهان

 

ای خنجر بران تو روز وغا برهان تو

برهان که دید اندر جهان جز خنجر بران تو

خورشید روشن تخت تو ماه فروزان تاج تو

روی مجره فرش تو چرخ برین ایوان تو

بحری و جود کف تو روز سخاوت موج تو

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱۵ - ستایش

 

ای گشته ملک ساکن ز امر روان تو

کرده جوان جهان را بخت جوان تو

نام تو و خطاب تو از سعد و از علوست

با سعد و با علوست همیشه قران تو

گردنده آسمانی و عدل آفتاب تو

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » توصیفات » شهرآشوب » شمارهٔ ۷۵ - وله

 

جانا ز حسن گشت رخ تو چو جان من

وندر جمال خویش عیان شد گمان تو

جستی ز لشکری که کند لاش حسن تو

رستی ز آفتی که بپوشد رخان تو

از انده بنفشه بتا ارغوانت رست

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲ - وصف بهار و مدح منصور بن سعید

 

باد همچون عرضت ایمن از حوادث جان تو

دولت تو محکم و پاکیزه چون ایمان تو

چرخ در حکم تو و ایام دو پیمان تو

کوکب برتر فرود کنگره ایوان تو

مسعود سعد سلمان
 

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۱۷ - نامه فرستادن زال زر به نزدیک ارجاسپ گوید

 

نه زین کشتن ایوان شود زآن تو

که نفرین بد باد بر جان تو

عثمان مختاری
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۲۷

 

ای آسمان مُسَخّر حکمِ روانِ تو

کیوانِ پیر بندهٔ بخت جوان تو

خورشید عالمی که به‌ هنگام بزم و رزم

گه زین و گاه تخت بود آسمان تو

گر در زمان مهدی ایمن شود جهان

[...]

امیر معزی
 
 
۱
۲
۳
۱۵
sunny dark_mode