سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۹
ای سنایی چو تو در بند دل و جان باشی
کی سزاوار هوای رخ جانان باشی
درّ دریا تو چگونه به کف آری که همی
به لب جوی چو اطفال هراسان باشی
چون به ترک دل و جان گفت نیاری آن به
[...]
عطار » هیلاج نامه » بخش ۲۵ - در کشف حجاب و وصول دوست
اگر بیجان و دل اینجا نباشی
یکی اندر یکی یکتا نباشی
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۱۴ - در تفسیر وَلَقَدکَرَّمنا بَنی آدَمَ وَحَمَّلنا هُم فی البَرِّ وَالبَحر فرماید
تو تا چون عنکبوت اینجا نباشی
چو او لاغر صفت اعضا نباشی
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۹۰
بجه بجه ز جهان تا شه جهان باشی
شکر ستان هله تا تو شکرستان باشی
بجه بجه چو شهاب از برای کشتن دیو
چو ز اختری بجهی قلب آسمان باشی
چو عزم بحر کند نوح کشتیاش باشی
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳۲
دلا تو تا به غم عشق در جهان باشی
میان خلق جهان بی سخن چو جان باشی
چو نرگسم شده بیمار تا به کی با ما
چو سوسن ای بت مهروی ده زبان باشی
اگر ز نسل بنی آدمی بگو آخر
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۵ - ظلم پادشاه چون سیلی حبیب است که هر چند سخت آید سست نماید و ظلم دیگران چون مشت پراکنده رقیب که هر چند سست نماید سخت آید
نه که خود تیغ خونفشان باشی
آفت جان این و آن باشی
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۳۴ - عقد نهم در مقام توبه که پشت بر مخالفات کردن است و روی در موافقات آوردن
زانچه بگذشت پشیمان باشی
اشک اندوه ز مژگان پاشی
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۰۳ - عقد سی و دوم در طلاقت وجه و مزاح که چین انقباض در جبین نینداختن است و به زبان انبساط سخنان شیرین پرداختن
به که چون برق درخشان باشی
تا که باشی خوش و خندان باشی
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ دوم در مدح سلطان یعقوب » بخش ۱۰ - دایره تدویر
تا بود ملک شه نشان باشی
تا جهان باد در جهان باشی
وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » گلهٔ یار دلآزار
همچو گل چند به روی همه خندان باشی؟
همره غیر به گلگشت گلستان باشی
هر زمان با دگری دست و گریبان باشی
زان بیندیش که از کرده پشیمان باشی
جمع با جمع نباشند و پریشان باشی
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش اول - قسمت دوم
مال گرد آر در نشیمن خاک
تا در این کهنه خاکدان باشی
گر بمیری و دشمنان بخورند
به که محتاج دوستان باشی
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۸
چنان دل کند، میباید ازین تنگآشیان باشی
که خود را در قفس دانی اگر در گلستان باشی
دلا زین همرهان کارت به جایی میرسد آخر
که منتدار از همراهی ریگ روان باشی
به ترک مقصد ار ممنون خود باشی از آن بهتر
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۶۱
اگر به جسم درین تیره خاکدان باشی
تلاش کن که به دل فارغ از جهان باشی
چونی به خوش نفسی وقت خلق را خوش دار
ترا که نیست میسر شکرستان باشی
ز خنده رویی صبح است تازه رویی مهر
[...]
طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶۸۵
بکش ساغر پیاپی تا به رنگ ارغوان باشی
بنوش آب حیات از جوی مینا تا جوان باشی
مشو چون گردباد از انتقام سرکشی غافل
بخوان نقش زمین خود را، اگر در آسمان باشی
ز تاب غیرت عشق تو الفت برنمی تابم
[...]
طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۷۶۸
برون رفتن چو تیر از خانه، می زیبد جوانان را
تلاش گوشه گیری کن، چو از پیری کمان باشی
در ایام بهار ای عندلیب از بخت می نالی
چه خواهی کرد اگر بی گل در ایام خزان باشی؟
کند در زیر خاکت عاقبت چرخ ستم پیشه
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۷۵ - واسوخت
چند چون زلف خود ای شوخ پریشان باشی
شعله جان من بی سر و سامان باشی
بهر خون ریختم تیر چو مژگان باشی
تیغ خون ریز به کف بر زده دامان باشی
همره غیر تو همچون گل خندان باشی
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳
گر تابع امر و نهی قرآن باشی
آسوده ز انقلاب دوران باشی
امنیت جسم و روح در ایمانست
ایمن باشی گر اهل ایمان باشی