ای سنایی چو تو در بند دل و جان باشی
کی سزاوار هوای رخ جانان باشی
درّ دریا تو چگونه به کف آری که همی
به لب جوی چو اطفال هراسان باشی
چون به ترک دل و جان گفت نیاری آن به
که شوی دور ازین کوی و تنآسان باشی
تا تو فرمانبر چوگان سواران نشوی
نیست ممکن که تو اندرخور میدان باشی
کار بر بردن چوگان نبود صنعت تو
تو همان به که اسیر خم چوگان باشی
به عصایی و گلیمی که تو داری پسرا
تو همیخواهی چون موسی عمران باشی
خواجهٔ ما غلطی کردست این راه مگر
خود نه بس آنکه نمیری و مسلمان باشی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر سنایی به نکاتی درباره عشق و وابستگی به محبوب میپردازد. او میگوید که اگر کسی دل و جانش در بند محبوب باشد، نمیتواند به راحتی از هراس و تردید رهایی یابد. همچنین اشاره میکند که برای دستیابی به آگاهی و موفقیت، باید از راحتطلبی پرهیز کند و به تلاش و کوشش بپردازد. در نهایت، سنایی به این نتیجه میرسد که اگر کسی فقط به ظاهر مسلمان باشد و به حقیقت ایمان نداشته باشد، در واقع در مسیر اشتباهی قرار دارد. بهطور کلی، شعر به چالشی که در راه عشق و ایمان وجود دارد، میپردازد و تأکید میکند که برای رسیدن به حقیقت، باید تلاش و ایمان حقیقی داشت.
هوش مصنوعی: ای سنایی، ای کسی که در دل و جان خود گرفتار هستی، چگونه میتوانی شایستهی عشق و توجه محبوب خود باشی؟
هوش مصنوعی: چگونه میتوانی گوهر دریا را به دست آوری در حالی که مانند کودکان در نزدیکی جوی، از هر چیزی ترس و اضطراب داری؟
هوش مصنوعی: زمانی که دل و جان به ترک این مکان میگویند، بهتر است که دور شوی و از این راحتي و آسایش لذت ببری.
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو فرمانبردار چوگانسواران نباشی، احتمالی ندارد که در میدانی که در آن بازی میشود، حضور داشته باشی.
هوش مصنوعی: اگر توانایی و هنری در بازی چوگان نداری، بهتر است که فقط بازیکنی باشی که در میدان قرار دارد و در دایره بازی با دیگران همراهی کنی.
هوش مصنوعی: با عصا و گلیم که در دست داری، میخواهی مثل موسی، فرزند عمران، باشی.
هوش مصنوعی: دوست ما اشتباه کرده است با این طرز فکر. مگر اینکه خودت فکر کنی که فقط کافی است زنده باشی و ادعای مسلمان بودن کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همچو گل چند به روی همه خندان باشی
همره غیر به گلگشت گلستان باشی
هر زمان با دگری دست و گریبان باشی
زان بیندیش که از کرده پشیمان باشی
جمع با جمع نباشند و پریشان باشی
[...]
چند چون زلف خود ای شوخ پریشان باشی
شعله جان من بی سر و سامان باشی
بهر خون ریختم تیر چو مژگان باشی
تیغ خون ریز به کف بر زده دامان باشی
همره غیر تو همچون گل خندان باشی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.