عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۹
نگارا، جسمت از جان آفریدند
ز کفر زلفت ایمان آفریدند
جمال یوسف مصری شنیدی؟
تو را خوبی دو چندان آفریدند
ز باغ عارضت یک گل بچیدند
[...]
ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۸
در آن روزی که خوبان آفریدند
تو را بر جمله سلطان آفریدند
تو را دادند توقیع سعادت
پس آنگه روح انسان آفریدند
ملاحت در تو یکسر جمع کردند
[...]
شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۷۰
ز قدت سرو بستان آفریدند
ز رویت ماه تابان آفریدند
ز حسن روی تو تابی عیان شد
از آن خورشید رخشان آفریدند
ترا سلطانی کَونین دادن
[...]
نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۷۷ - ناصر بخاری فرماید
در آن روزی که خوبان آفریدند
ترا بر جمله سلطان آفریدند
چو دیبای زر افشان آفریدند
درش گوی گریبان آفریدند
بسان غنچه دروی دگمه بنمود
[...]
کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶
ز رویت ماه تابان آفریدند
دلمرا چرخ گردان آفریدند
چو لعلت از تبسم نکته ای گفت
از آن لب جوهرجان آفریدند
ز خاک کوی او گردی چو برخاست
[...]
رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴
مرا نه سر نه سامان آفریدند
پریشانم به سامان آفریدند
نه دستم از گریبان واگرفتند
نه در دستم گریبان آفریدند
نه دردم را طبیبان چاره کردند
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۲۵
ترا چون صبح خندان آفریدند
مرا چون ابر گریان آفریدند
من آن روز از سلامت دست شستم
که آن چاه زنخدان آفریدند
بلاهای سیه را جمع کردند
[...]
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۰
جهان را بهر انسان آفریدند
در ایشان سر پنهان آفریدند
بانسان میتوان دیدن جهان را
از آن در چشم انسان آفریدند
چو انسان بود روح آفرینش
[...]
رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱
مرا در جسم تا جان آفریدند
به جانم مهر جانان آفریدند
مرا روزی گریبان چاک کردند
که آن چاک گریبان آفریدند
جهان آن روز برگردید از من
[...]
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۷
مرا با چشم گریان آفریدند
تو را با لعل خندان آفریدند
جهان را تیرهرو ایجاد کردند
تو را خورشید تابان آفریدند
خطت را عین ظلمت خلق کردند
[...]
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۵۴ - شفایی اصفهانی
غم عالم پریشانم نمیکرد
سرِ زلف پریشان آفریدند
نمیترسید از دوزخ شفایی
غم جان سوزِ هجران آفریدند
افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶
تو را با لعل خندان آفریدند
مرا با چشم گریان آفریدند
تو را آن زلف و رخ دادند و ما را،
پس آن گه، کفر و ایمان آفریدند
چنان از صنع چشمت مست گشتند،
[...]