نگارا، جسمت از جان آفریدند
ز کفر زلفت ایمان آفریدند
جمال یوسف مصری شنیدی؟
تو را خوبی دو چندان آفریدند
ز باغ عارضت یک گل بچیدند
بهشت جاودان زان آفریدند
غباری از سر کوی تو برخاست
وزان خاک آب حیوان آفریدند
غمت خون دل صاحبدلان ریخت
وزان خون لعل و مرجان آفریدند
سراپایم فدایت باد و جان هم
که سر تا پایت را جان آفریدند
ندانم با تو یک دم چون توان بود؟
که صد دیوت نگهبان آفریدند
دمادم چند نوشم درد دردت؟
مرا خود مست و حیران آفریدند
ز عشق تو عراقی را دمی هست
کزان دم روی انسان آفریدند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف زیبایی و محبت معشوق میپردازد. او میگوید که هر جزئی از وجود معشوق، از جان و ایمان گرفته تا زیباییهایش، به گونهای آفریده شدهاند که نشاندهنده عشق و مفهوم عمیق انسانیت هستند. شاعر احساس میکند که عشق به معشوق، او را در حیرت و مستی فرو میبرد و نمیتواند لحظهای بدون او زندگی کند. تمامی زیباییها و احساسات در جهان به خاطر وجود معشوق معنی پیدا میکند و او را همواره در اندیشه و دل خود دارد.
هوش مصنوعی: عزیزم، وجود تو از روح و جان ساخته شده و زیبایی موهایت باعث شده تا ایمان و باور به وجود بیاید.
هوش مصنوعی: آیا زیبایی یوسف مصری را شنیدهای؟ خداوند تو را با زیبایی دوچندان خلق کرده است.
هوش مصنوعی: از زیبایی صورت تو یک گل را چیدهاند و از آن گل، بهشت ابدی را ساختهاند.
هوش مصنوعی: از کوچه تو غباری بلند شد و از این خاک، آب حیات به وجود آمد.
هوش مصنوعی: غم تو دل دوستان را خون کرد و از آن خون، انگشتری از لعل و مرجان ساختند.
هوش مصنوعی: تمام وجودم فدای تو باد و حتی جانم که جان تو را به وجود آورده است.
هوش مصنوعی: نمیدانم چگونه میتوانم یک لحظه با تو باشم، در حالی که صد دیو هستند که از تو محافظت میکنند.
هوش مصنوعی: من هر لحظه چند بار باید درد تو را بنوشم؟ خودم را به حالتی سردرگم و غمگین ساختهاند.
هوش مصنوعی: از عشق تو، آدمی را به وجود آوردند و به او روح و جان دادند. این عشق موجب شکلگیری انسانیت و ویژگیهای انسانی شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در آن روزی که خوبان آفریدند
تو را بر جمله سلطان آفریدند
تو را دادند توقیع سعادت
پس آنگه روح انسان آفریدند
ملاحت در تو یکسر جمع کردند
[...]
ز قدت سرو بستان آفریدند
ز رویت ماه تابان آفریدند
ز حسن روی تو تابی عیان شد
از آن خورشید رخشان آفریدند
ترا سلطانی کَونین دادن
[...]
در آن روزی که خوبان آفریدند
ترا بر جمله سلطان آفریدند
چو دیبای زر افشان آفریدند
درش گوی گریبان آفریدند
بسان غنچه دروی دگمه بنمود
[...]
ز رویت ماه تابان آفریدند
دلمرا چرخ گردان آفریدند
چو لعلت از تبسم نکته ای گفت
از آن لب جوهرجان آفریدند
ز خاک کوی او گردی چو برخاست
[...]
مرا نه سر نه سامان آفریدند
پریشانم به سامان آفریدند
نه دستم از گریبان واگرفتند
نه در دستم گریبان آفریدند
نه دردم را طبیبان چاره کردند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.