در آن روزی که خوبان آفریدند
تو را بر جمله سلطان آفریدند
تو را دادند توقیع سعادت
پس آنگه روح انسان آفریدند
ملاحت در تو یکسر جمع کردند
پس آنگه ماه کتعان آفریدند
پری را جمله در خیل تو کردند
پس آنگاهی سلیمان آفریدند
چو شادروان حسنت میکشیدند
به دربانیت رضوان آفریدند
ز خاک پای تو گردی که بردند
وز آن گردون گردان آفریدند
ز رویت پرتوی بر آسمان شد
وز آن خورشید تابان آفریدند
سواری چون تو در میدان خوبی
نیامد تا که میدان آفریدند
به یاد چشم و زلفت همچو ناصر
مرا مست و پریشان آفریدند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و مقام والای انسانی میپردازد. شاعر بیان میکند که در روز آفرینش انسان، او را به عنوان بهترین و زیباترین موجودات خلق کردهاند. ویژگیهای زیبایی همچون ملاحت و جمال در او جمع شده و باعث شده تا او مانند سلیمان درخشانی و قدرت را به نمایش بگذارد. همچنین اشاره میکند که با زیباییاش، آسمان و خورشید نیز نور و زیبایی خود را از او گرفتهاند. در نهایت، شاعر به یاد و حس عاشقانهاش نسبت به معشوق، از حال خود که در اثر زیبایی معشوق پریشان و مست است، سخن میگوید.
هوش مصنوعی: در روزی که خوبان را خلق کردند، تو را به عنوان برترین و پادشاه همه آنها آفریدند.
هوش مصنوعی: تو را به عنوان مظهر سعادت به دنیا آوردند، سپس روح انسان را آفریدند.
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت تو به طور کامل در وجودت جمع شده است، سپس برای تو ماهی مانند تو آفریدند.
هوش مصنوعی: همه پریها در جمع تو گرد آمدند و بعد از آن سلیمان را خلق کردند.
هوش مصنوعی: زمانی که زیبایی تو را به تصویر کشیدند، دربان بهشت را خلق کردند.
هوش مصنوعی: از خاک پای تو که گردی برداشتند، آسمان گردان را آفریدند.
هوش مصنوعی: از چهرهی تو نوری منتشر شد که همچون خورشید در آسمان درخشید و باعث خلق آن ستارهی تابان شد.
هوش مصنوعی: هیچ سواری مانند تو در این میادین ظاهر نشده است، حتی از زمانی که این میدانها به وجود آمدهاند.
هوش مصنوعی: به خاطر یادآوری چشمان و موهایت، مرا همچون ناصری، در حال مستی و سردرگمی خلق کردند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نگارا، جسمت از جان آفریدند
ز کفر زلفت ایمان آفریدند
جمال یوسف مصری شنیدی؟
تو را خوبی دو چندان آفریدند
ز باغ عارضت یک گل بچیدند
[...]
ز قدت سرو بستان آفریدند
ز رویت ماه تابان آفریدند
ز حسن روی تو تابی عیان شد
از آن خورشید رخشان آفریدند
ترا سلطانی کَونین دادن
[...]
در آن روزی که خوبان آفریدند
ترا بر جمله سلطان آفریدند
چو دیبای زر افشان آفریدند
درش گوی گریبان آفریدند
بسان غنچه دروی دگمه بنمود
[...]
ز رویت ماه تابان آفریدند
دلمرا چرخ گردان آفریدند
چو لعلت از تبسم نکته ای گفت
از آن لب جوهرجان آفریدند
ز خاک کوی او گردی چو برخاست
[...]
مرا نه سر نه سامان آفریدند
پریشانم به سامان آفریدند
نه دستم از گریبان واگرفتند
نه در دستم گریبان آفریدند
نه دردم را طبیبان چاره کردند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.