در آن روزی که خوبان آفریدند
ترا بر جمله سلطان آفریدند
در جواب او
چو دیبای زر افشان آفریدند
درش گوی گریبان آفریدند
بسان غنچه دروی دگمه بنمود
چو کمخای گلستان آفریدند
زجیب اطلس گردون قواره
فتا دو مهر رخشان آفریدند
چو والا شاهد از خان اتابک
که دید ایخواجه تا خان آفریدند
بزشم و پنبه را کردند پیدا
جل خر بهر پالان آفریدند
برای بالش زینها قطیفه
پس آنگاهی زمستان آفریدند
دری میخواست بهر خانه رخت
در از بهرش گریبان آفریدند
چو مشتق بودی ای اطلس زسلطان
چرا بر رخت سلطان آفریدند
تن قاری بدو پیوند کردند
چو تار و پود کتان آفریدند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نگارا، جسمت از جان آفریدند
ز کفر زلفت ایمان آفریدند
جمال یوسف مصری شنیدی؟
تو را خوبی دو چندان آفریدند
ز باغ عارضت یک گل بچیدند
[...]
در آن روزی که خوبان آفریدند
تو را بر جمله سلطان آفریدند
تو را دادند توقیع سعادت
پس آنگه روح انسان آفریدند
ملاحت در تو یکسر جمع کردند
[...]
ز قدت سرو بستان آفریدند
ز رویت ماه تابان آفریدند
ز حسن روی تو تابی عیان شد
از آن خورشید رخشان آفریدند
ترا سلطانی کَونین دادن
[...]
ز رویت ماه تابان آفریدند
دلمرا چرخ گردان آفریدند
چو لعلت از تبسم نکته ای گفت
از آن لب جوهرجان آفریدند
ز خاک کوی او گردی چو برخاست
[...]
مرا نه سر نه سامان آفریدند
پریشانم به سامان آفریدند
نه دستم از گریبان واگرفتند
نه در دستم گریبان آفریدند
نه دردم را طبیبان چاره کردند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.