گنجور

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵

 

جانا دلم از خال سیاه تو به حالیست

کامروز بر آنم که نه دل نقطهٔ خالیست

در آرزوی خواب شب از بهر خیالت

حقا که تنم راست چو در خواب خیالیست

بی‌روز رخ خوب تو دانم خبرت نیست

[...]

انوری
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۵ - شکایت کردن هفت مظلوم

 

کرده زندانی‌ام‌، کنون سالی‌ست

روی شاهم خجسته‌تر فالی‌ست

نظامی
 

عطار » الهی نامه » بخش پانزدهم » (۱) حکایت سلطان محمود در شکار کردن

 

اگرچه روستم صاحب کمالیست

ولی در آرزوی ملکِ زالیست

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش پنجم » بخش ۱ - المقاله الخامسه

 

خرد زاهد نمای هر حوالیست

ولیکن عشق شنگی لا ابالیست

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش پنجم » بخش ۲ - الحکایه و التمثیل

 

میان خواب و بیداریم حالیست

که جانم را در آن حد کمالیست

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش ششم » بخش ۸ - الحکایه و التمثیل

 

عذاب جان عاشق از جمالیست

که جان را طاقت آن چون محالیست

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش یازدهم » بخش ۶ - الحکایه و التمثیل

 

هر آن صورت که در نقص و کمالی‌ست

درین آیینه عکسی و خیالی‌ست

عطار
 

عطار » مظهر » بخش ۳ - در اشاره به کتب و تألیفات خود فرماید

 

تو بشناس آنکه او سرّ معالیست

درون نی ز غیر او چه خالیست

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۱۷ - حکایت

 

خرد زاهد نمای هر حوالیست

ولیکن عشق سنگی لاابالیست

عطار
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۲۳

 

بیمار فراق تو بحالیست

در دور تو عافیت محالیست

در عهد تو کس نشان ندادست

کآسود کیست پا وصالیست

بر چهرۀ روزهای گیتی

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

اوحدی » جام جم » بخش ۳۰ - در خواص نفس قدسی و دلایل حرکات و علامات اجزای بدن

 

جنبش هر یکی به منوالیست

هر یکی زان دلیل بر حالیست

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۳۰ - در خواص نفس قدسی و دلایل حرکات و علامات اجزای بدن

 

چر یک اندام نیز در حالیست

در فراست دلیل بر فالیست

اوحدی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸

 

تا بر گل سیراب تو از غالیه خالیست

حقا که مرا تیره تر از خال تو حالیست

طغرای خم ابروی مشکینت ندارد

مه گر چه از آن روی چو خورشید مثالیست

در باغ لطافت قد چون سرو روانت

[...]

ابن یمین
 

ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹

 

مرا ای ماه روزی بی تو سالی‌ست

تو را هر دم ز مشتاقان ملالی‌ست

اگر چه از فراقت در وبالم

مدامم با خیال تو وصالی‌ست

دل مجروح من گم شد و گر باز

[...]

ناصر بخارایی
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸

 

ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالی‌ست

حالِ هجران تو چه دانی که چه مشکل حالی‌ست؟

مردم دیده ز لطفِ رخِ او در رخِ او

عکس خود دید، گمان برد که مشکین خالی‌ست

می‌چکد شیر هنوز از لبِ هم‌چون شکرش

[...]

حافظ
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۵

 

دلم پیرانه سر با خردسالی ست

که باغ حسن را نازک نهالی ست

شکار آهوی شیرافکن اوست

به صحرای ختن هر جا غزالی ست

خیالش تا به چشمم جای کرده ست

[...]

جامی
 
 
۱
۲
۳