گنجور

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۳ - در مدح سلطان مسعود بن سلطان محمود گوید

 

زنخدانی چون سیم وبراو از شبه خالی

دلم برد و مرا کرد ز اندیشه خیالی

ندانستم هرگز که به آسانی و زودی

دل چون منی از ره بتوان برد به خالی

دلم خال نبرده ست، مهی برده که با وی

[...]

فرخی سیستانی
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳۹

 

ای مانده به کوری و تنگ حالی

بر من ز چه همواره بد سگالی

از کار تو دانی که بی‌گناهم

هرچند تو بدبخت و تنگ حالی

دانی که تو چون خوار و من عزیزم؟

[...]

ناصرخسرو
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶۸

 

چنین زرد و نوان مانند نالی

نکرده‌ستم غم دلبر غزالی

نه آنم من که خنبانید یارد

مرا هجران بدری چون هلالی

نه مالیده است زیر پا چو خوسته

[...]

ناصرخسرو
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۶ - مویه کردن شهرو پیش موبد

 

بدو گفت ار بنالی ور ننالی

مرا زشتی و یا خوبی سگالی

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۸ - آگاهى یافتن موبد از رامین و رفتن او در باغ

 

بدان روزی که از تو شد چه نالی

وزآن روزی که نامد چه سگالی

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۳ - نامهٔ سوم اندر بدل جستن به دوست

 

مرا گویند بیهوده چه نالی

چرا چندین ز بد مهری سگالی

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۰ - پاسخ دادن ویس رامین را

 

ز بخشودن همی بر وی بنالی

و لیکن تو بدین ناله وبالی

فخرالدین اسعد گرگانی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۶ - در مدح امیر ابوالفرج

 

غزالی شدم من ز عشق غزالی

ز بس ناله گشتم بکردار نالی

هوائی کشیدم بطمع هوائی

فراقی کشیدم بطمع وصالی

مرا هست زین درد روزی چو ماهی

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲ - مسمط در مدح امیر شمس الدین

 

الا تا بر زمین و بر حوالی

ز دیبا گسترد نیسان نهالی

مبادا گیتی از دو شاه خالی

ز شه بونصر و خسرو بوالمعالی

ز هر دو خصم پست و دوست عالی

[...]

قطران تبریزی
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۹۸ - مدیح منصور بن سعید

 

دور از تو مرا عشق تو کرده ست به حالی

کز مویه چو مویی شدم از ناله چو نالی

تا شب دل من سوزی هر روز به جنگی

تا روز تنم کاهی هر شب به خیالی

ماننده خورشیدی پیدا شده و من

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » توصیفات » شهرآشوب » شمارهٔ ۸۵ - صفت یار بربطی گفته

 

بتا زهره آسمان جمالی

چو زهره به من بر تو فرخنده فالی

کنار تو خالی نباشد ز بربط

ز بربط نباشد بلی زهره خالی

مسعود سعد سلمان
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۲ - در مدح ابونصر پارسی

 

از آن پس که بود اخترم درو بالی

سعادت بدو داد پری و بالی

همه لون و حالم نه این بود و گشتم

ز لونی بلونی ز حال بحالی

از این گونه گشت ست پرگار گردون

[...]

ابوالفرج رونی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۵۴

 

ای بر سمن از مشک به عمدا زده خالی

مسکین دلم از خال تو گشته است به حالی

حالی به جهان زارتر از حال دلم نیست

تا نیست د‌ل آشوب‌تر از خال تو خالی

قدّ و دهن و زلف تو و جعد تو دیدم

[...]

امیر معزی
 
 
۱
۲
۳
۳۴