نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۴ - گریختن خسرو از بهرام چوبین
هنوز از عشقبازی گرم داغ است
هنوزش شور شیرین در دماغ است
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۶ - وصیت کردن مهینبانو شیرین را
کسی کز زندگی با درد و داغ است
به وقت مرگ خندان چون چراغ است
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۶ - بردن پدر مجنون را به خانهٔ کعبه
لیلی ز نفیر او به داغ است
کاین باد هلاک آن چراغ است
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲ - در نعت پیغمبر اکرم
چشم او را که مهر مازاغ است
روضهگاهی برون ازین باغ است
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۹۷
گویند بیا به باغ کانجا لاغ است
نی زحمت نزهت و نه بانگ زاغ است
اندر دل من رنگرز صباغست
کاندر پر هر زاغ از او صد باغ است
عبید زاکانی » عشاقنامه » بخش ۱۹ - پاسخ معشوق قاصد را بار دیگر
از آن آتش که او را در چراغ است
مرا هم بیشتر ز آن در دماغ است
خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲
چمن را تا نسیمت در دماغ است
ز شادی غنچه را دل باغ باغ است
چو گیسو باز کردی رخ مپوشان
که حسن شب به دیدار چراغ است
تو برخور گرچه از خوان جمالت
[...]
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۲۰ - خواب دیدن زلیخا یوسف را علیه السلام نوبت دوم و سلسله عشق وی جنبیدن و وی را در ورطه جنون کشیدن
تو را از من اگر بر سینه داغ است
نپنداری کزان داغم فراغ است
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۳۹ - زیادت شدن اندوه مجنون از شوهر کردن لیلی و از انسیان بگسستن و با وحشیان پیوستن
هر جا که نه روی او چراغ است
گر باغ ارم بود که داغ است
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۱
کسی کش بوی آن گل در دماغ است
ز گلزار بهشت او را فراغ است
مگر آن گل به بستان شد که لاله
ز شرم عارضش در کنج باغ است
چرا روشن نباشد بزم مستان
[...]
وحشی بافقی » دیوان اشعار » مثنویات » در هجو کیدی (یاری) شاعر نما
یا پارهای از زغال تاغ است
یا بر سر گه پر کلاغ است
وحشی بافقی » ناظر و منظور » نظر اعتبار بر صورت عالم گشودن و راه سخن به گام عرفان طی نمودن در سر این معنی که درون از پردهٔ موجودات واجبالوجودی هست و برون از حلقهٔ کاینات معبودی که حرکت هر جانداری از قدرت اوست و کثرت تغییر عالم شاهد بر وحدت او
که شب افروز چندین شب چراغ است
که ریحان کار این دیرینه باغ است
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش سوم - قسمت اول
کسی کز زندگی با درد و داغ است
به وقت مرگ خندان چون چراغ است
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۴
کی بزم اسیران ترا شمع و چراغ است
اینجا پر پروانه سیه چون پر زاغ است
دارم هوس نکهتی از سنبل زلفش
افسوس که بخت سیهم موی دماغ است
از محفل حسن تو رسد فیض به خوبان
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۴
خون دلم چو لاله، آرایش ایاغ است
بوی گل جنونم، مشاطه ی دماغ است
خسرو خبر ندارد از درد عشق شیرین
معلوم می توان کرد فرهاد سنگداغ است
ز آشفتگی دلم را سودای ناصحان نیست
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۸
آن گل که توان حرفی ازان زد گل داغ است
تا کی سخن لاله و گل، این چه دماغ است
از داغ دلم فیض رسد سوختگان را
پروانه کمربسته ی این پای چراغ است
تندی مزاجم اثر عشق نهانی ست
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - در تعریف کشمیر و توصیف راه آن
هوای خود گلش را در دماغ است
ز عشق خویش، لاله سنگداغ است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۲۷
شمع سر خاک شهدا لاله داغ است
صد پیرهن این سوخته دل به ز چراغ است
در دامن صحرای دل سوخته من
تا چشم کند کار، سیه خانه داغ است
هر کس من دلسوخته را دید، شود داغ
[...]
طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۱۶۴
آخر شدن حسن بتان، اول داغ است
پیدا شدن شام، دم صبح چراغ است
طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۲۴۱
پایش ز حنابندی شب چون پر زاغ است
تاریک شدن، لازمه پای چراغ است