گنجور

 
سلیم تهرانی

آن گل که توان حرفی ازان زد گل داغ است

تا کی سخن لاله و گل، این چه دماغ است

از داغ دلم فیض رسد سوختگان را

پروانه کمربسته ی این پای چراغ است

تندی مزاجم اثر عشق نهانی ست

خار سر دیوار، نشان گل باغ است

با لاله سخن زان رخ گلرنگ مگویید

بر حال خود او را بگذارید که داغ است

در باغ ز سامان گل و لاله کمی نیست

چیزی که درین فصل ضرور است، دماغ است

بر حال سلیم است مرا رشک که از شوق

در کعبه ی وصل است و همان گرم سراغ است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode