گنجور

 
سلیم تهرانی

کی بزم اسیران ترا شمع و چراغ است

اینجا پر پروانه سیه چون پر زاغ است

دارم هوس نکهتی از سنبل زلفش

افسوس که بخت سیهم موی دماغ است

از محفل حسن تو رسد فیض به خوبان

خورشید کمر بسته ی این پای چراغ است

یک دم ز غم و درد من آسوده نباشد

هسمایه، چو آن عضو که نزدیک به داغ است

بگشود سلیم از تو درگلشن معنی

سین سر نام تو کلید در باغ است