فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶ - گفتار اندر ستایش عمید ابو الفتح مظفر
نه بخشایش نه بخشش باز دارد
ز هر کس کاو نیاز و آز دارد
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۴ - خبردار شدن موبد از خواستن ویرو ویس را و رفتن به جنگ
بر آن کشور بلا پرواز دارد
کجا لشکر که وی را باز دارد
عینالقضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل سادس - حقیقت و حالات عشق
گویی دو زلف یارم در سر چه ناز دارد؟
کز دلبری و کشی کاری دراز دارد
با گل حدیث گوید با لاله پای کوبد
بر مه زره نگارد با زهره ساز دارد
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۶ - نامهٔ مجنون در پاسخ لیلی
نه هر که زبان دراز دارد
زخم از تن خویش باز دارد
عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۲۱) حکایت سپهدار که قلعۀ کرد با دیوانه
ازین قلعه کسی کاعزاز دارد
ببین تا چه بلا زو باز دارد
عطار » اسرارنامه » بخش دوازدهم » بخش ۳ - الحکایه و التمثیل
به زیر پرده بیحد راز دارد
نمیگوید یکی و آواز دارد
عطار » اسرارنامه » بخش پانزدهم » بخش ۲ - الحکایه و التمثیل
چو نتواند که از خود باز دارد
ترا چون در میان ناز دارد
عطار » هیلاج نامه » بخش ۲۷ - قالَ النَّبیُّ صلّی الله علیه و آله موتوا قَبْلَ اَنْ تَموتوا
کنون او در مکان ز آن راز دارد
ولی در لامکان اعزاز دارد
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۷
یاری که طریق ناز دارد
گر دل ببرد، که باز دارد؟
آن شوخ ز بهر کشتن ما
صد شیوه جانگداز دارد
در زلف بتان، مپیچ، ای دل
[...]
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۱۸ - دلالت کردن بزرگان بنی عامر پدر مجنون را به آنکه یکی از معشوقان قبیله عرب را به نکاح مجنون درآرد تا آتش سودای او فرو نشیند
تا صحبت تو به ناز دارد
وز هرزه رویت باز دارد
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۴۸ - قصه شکر اصفهانی
از آن چشمان که هر سو ناز دارد
عجب ترکان تیرانداز دارد
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۲۱ - گفتار اندر گفت و شنید غلامان شیرین با فرهاد و بردن او را به نزد شیرین مه جبین
گرت حسن هنر پرناز دارد
که یارد تا از آنت باز دارد
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۸ - در بیان وصل و هجران نکویان و رفتن شیرین به تماشای بیستون
ولی چندان فریب و ناز دارد
که از شوخی ز کارم باز دارد
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۸ - در بیان وصل و هجران نکویان و رفتن شیرین به تماشای بیستون
برهر کس که جای از ناز دارد
ز بس شوخی زکارش باز دارد
نوعی خبوشانی » مثنوی سوز و گداز » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم
ولی پائی که بر گل ناز دارد
کجا پروای پا انداز دارد
کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳ - تعریف اکبرآباد و باغ جهان آرا
قماش دلبری بزاز دارد
که بر دیبای چینی ناز دارد
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۳
عشق آن باشد که عاشق را زعالم باز دارد
کارش این باشد که جا اندر حریم راز دارد
غمزه جادوی خونریزش که گفتی ساحرست او
میکند سحری که میپنداریش اعجاز دارد
پسته بگشاید بشیر از ار بت شیرین دهانم
[...]
فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱
نازم آن سروِ خرامان را که از بس ناز دارد
دستهٔ سنبل مدام از شانه پاانداز دارد
رونما گیرد ز گل چون رو نماید در گلستان
بر عروسانِ چمن آن نازنین بس ناز دارد
ساختم با سوختن یک عمر در راهِ محبّت
[...]