گنجور

فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۰

 

تو سهراب را زنده بر دار کن

پرآشوب و بدخواه را خوار کن

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۳ - سخن دقیقی

 

نگر تا چه گوید بران کار کن

خرد برگزین این جهان خوار کن

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۹

 

ازو ده شتر بار دینار کن

دگر پنج دیبای چین بارکن

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۱۶

 

هم اندر زمان زنده بر دار کن

دو پایش ز بر سر نگونسار کن

فردوسی
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۸

 

مکر و حسد را ز دل آوار کن

وین تن خفته‌ت را بیدار کن

نفس جفا پیشه‌ت ماری است بد

قصد سوی کشتن این مار کن

به آتش خرسندی یشکش بسوز

[...]

ناصرخسرو
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۲۶ - رفتن گرشاسب به نزد ضحاک

 

ز گنج آنچه باید همه بار کن

گران لشکری را به خود یار کن

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۳۲ - پاسخ گرشاسب به نزد بهو

 

مرا گفت رو با تو پیکار کن

بگیرش نگون زنده بر دار کن

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۰۹ - پادشاهی فریدون و نامه فرستادن گرشاسب

 

به هر جای پشتی به دادار کن

از او ترس و دل با خرد یار کن

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۱۶ - پند دادن گرشاسب نریمان را

 

سران را سزا جای دیدار کن

درفش از چپ و راست بسیار کن

اسدی توسی
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۵۲ - خطاب به شمشیر پادشاه

 

ای تیغ شاه موسم کارست کار کن

وز خون کنار خاک چو دریا کنار کن

چون نام شهریار کن ایام شهریار

یک سر زمانه بر اثر شهریار کن

از بهر عون و نصرت دین حیدرست شاه

[...]

مسعود سعد سلمان
 

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۸ - شناختن شهریار مرجانه جادو را گوید

 

برو ترک این رزم و پیکار کن

به چشم اندکی شرم دیدار کن

عثمان مختاری
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۱۵ - آماده شدن آتبین برای جنگ

 

بدو گفت کاندیشه ی کار کن

خرد را بدین داروی یار کن

ایرانشان
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۱

 

ساقیا مستان خواب آلوده را بیدار کن

از فروغ باده رنگ رویشان گلنار کن

لاابالی پیشه‌گیر و عاشقی بر طاق نه

عشق را در کار گیر و عقل را بیکار کن

گر ز چرخ چنبری از غم همی خواهی نجات

[...]

سنایی
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۶۳ - د رمدح اتسز

 

جانا ، طریق مهر و وفا اختیار کن

با ما بکوی مهر و وفا روزگار کن

بی تو ز اسب شادی و رامش پیاده ایم

ما را بر اسب شادی و رامش سوار کن

ای بی قرار کرده دل من چو ذلف خویش

[...]

وطواط
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲ - در مدح صدرالدین

 

باغ و بستان از در دیدار شد دیدار کن

کار عشرت ساز و کار دیگر اندر کار کن

لهو و شادی و نشاط و خرمی بسیار کن

با بتان و گلرخان آهنگ زی گلزار کن

عیش را تدبیر ساز و لهو را هنجار کن

[...]

سوزنی سمرقندی
 

نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب البوم و الغراب » بخش ۲ - زاغان و بومان

 

چون باد، خیز و آتش پیگار برافروز

چون ابر، و روز ظفر بی غبار کن

نصرالله منشی
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۲

 

وقت بهار نو صفت نو بهار کن

خانه ز گل چو بتکده قندهار کن

پی بانگار خوش طرب اندر بهار نه

می با نگار خوش طرب اندر بهار کن

مرغ هزار بانگ برآرد به شاخ گل

[...]

ادیب صابر
 
 
۱
۲
۳
۶