آوردهاند که در کوهی بلند، درختی بود بزرگ، شاخههای آهخته ازو جسته، و برگ بسیار گرد او درآمده. و در آن، قریب هزار خانه زاغ بود. و آن زاغان را مَلِکی بود که همه در فرمان و متابعت او بودندی، و اوامر و نواهی او را در حل و عقد، امتثال نمودندی. شبی مَلِکِ بومان ؛به سبب دشمنایگی که میان بوم و زاغست؛ بیرون آمد و به طریق شبیخون بر زاغان زد و کام تمام براند، و مظفر و منصور و مؤید و مسرور بازگشت.
دیگر روز، مَلکِ زاغان لشکر را جمله کرد و گفت: «دیدید شبیخون بوم و دلیری ایشان؟ و امروز میان شما چند کشته و مجروح و پرکنده و بالگسسته است؟ و از این دشوارتر جرات ایشان است و وقوف بر جایگاه و مسکن، و شک نکنم که زود بازآیند وبار دوم دستبرد بار اول بنمایند. و هم از آن شربت نخست بچشانند. در این کار تامل کنید و وجه مصلحت باز بینید.»
و در میان زاغان پنج زاغ بود به فضیلت رای و مزیت عقل مذکور و به یُمنِ ناصیت و اصابت تدبیر مشهور، و زاغان در کارها اعتماد بر اشارت و مشاورت ایشان کردندی؛ در حوادث به جانب ایشان مراجعت نمودندی، و ملک رای ایشان را مبارک داشتی و در ابواب مصالح از سخن ایشان نگذشتی. یکی را از ایشان پرسید که: «رای تو دراین حادثه، چه بیند؟» گفت: «این رایی است که پیش از ما علما بودهاند و فرموده که «چون کسی از مقاومت دشمن عاجز آمد به ترک اهل و مال و منشاء و مولد بباید گفت و روی بتافت، که جنگ کردن خطر بزرگست، خاصه پس از هزیمت، و هرکه بیتامل قدم دران نهاد برگذر سیل، خوابگه کرده باشد. و در تیزآب، خشت زده، چه بر قوت خود تکیه کردن و به زور و شجاعت خویش فریفته شدن از حزم دور افتد، که شمشیر دو روی دارد، و این سپهر کوژپشتِ شوخ چشم روزکور است، مردان را نیکو نشناسد و قدر ایشان نداند، و گردش او اعتماد را نشاید.»
ای که بر چرخ ایمنی، زنهار
تکیه برآب کرده ای، هش دار».
ملک روی به دیگری آورد و پرسیدکه: «تو چه اندیشیده ای؟» گفت:« آنچه او اشارت میکند. از گریختن و مرکز خالی گذاشتن، من باری هرگز نگویم، و در خرد چگونه درخورَد؟ در صدمت نخست، خواری بخویشتن راه دادن و مسکن و وطن را پدرود کردن؟ به صواب آن نزدیکتر که اطراف فراهم گیریم و روی به جنگ آریم.
چون باد، خیز و آتش پیگار برافروز
چون ابر، و روز ظفر بی غبار کن
که پادشاه کامگار آن باشد که براق همتش اوج کیوان را بسپرد، و شهاب صولتش دیو فتنه را بسوزد. و حالی مصلحت در آن است که دیدبانان نشانیم و از هر جانب که عورتی است خویشتن نگاه داریم. اگر قصدی پیوندند ساخته و آماده پیش رویم، و کارزار به وجه بکنیم و روزگار دراز در آن مقاتلت بگذرانیم. یا ظفر روی نماید یا معذور گشته پشت بدهیم. چه پادشاهان باید که روز جنگ و وقت نام و ننگ به عواقب کارها التفات ننمایند و به هنگام نبرد مصالح حال و مآل را بی خطر شمرند.
از غرب سوی شرق زن بد خواه را بر فرق زن
بر فرق او چون برق زن مگذار ازو نام و نشان»
ملک وزیر سوم را گفت:« رای تو چیست؟» گفت: «من ندانم که ایشان چه میگویند، لکن آن نیکوتر که جاسوسان فرستیم و منهیان متواتر گردانیم و تفحص حال دشمن به جای آریم و معلوم کنیم که ایشان را به مصالحت میلی هست، و به خراج از ما خشنود شوند و ملاطفت ما را به قبول استقبال نمایند. اگر از این باب میسر تواند گشت، و بوسع طاقت و قدر امکان در آن معنی رضا افتد، صلح قرار دهیم و خراجی التزام نماییم تا از بأس ایشان ایمن گردیم و بیارامیم؛ که ملوک را یکی از رایهای صائب و تدبیرهای مصیب آنست که چون دشمن به مزید استیلا و به مزیت استعلا مستثنی شد، و شوکت و قدرت او ظاهر گشت و خوف آن بود که فساد در ممالک منتشر گردد، و رعیت در معرض تلف و هلاک آیند کعبتین دشمن به لطف باز مالند و مال را سپر ملک و ولایت و رعیت گردانند، که در شش در داو دادن و ملکی بندبی باختن از خرد و حصافت و تجربت و ممارست دور باشد .
اگر زمانه نسازد تو با زمانه بساز
ملک وزیر چهارم را گفت: «تو هم اشارتی بکن و آنچه فراز میآید باز نمای.» گفت: «وداع وطن و رنج غربت به نزدیک من ستودهتر از آنکه حسب و نسب در من یزید کردن، و دشمنی را که همیشه از ما کم بوده ست تواضع نمودن.
با آنچه اگر تکلفها واجب داریم و مووننتها تحمل کنیم بدان راضی نگردند و در قلع و استیصال ما کوشند. و گفتهاند که «که نزدیکی به دشمن آنقدر باید جست که حاجت خود بیابی، و دران غلو نشاید کرد، که نفس تو خوار شود و دشمن را دلیری افزاید، و مثل آن چون چوب ایستانیده است بر روی آفتاب، که اگر اندکی کژ کرده آید سایه او دراز گردد، وگر درآن افراط رود سایه کمتر نماید. » و هرگز ایشان از ما به خراج اندک قناعت نکند؛ رای ما صبر است و جنگ.
هرچند علما از محاربت احتراز فرمودهاند، لکن تحرز به وجهی که مرگ در مقابله آن غالب باشد ستوده نیست.»
پنجم را فرمود: «بیار چه داری، جنگ اولی تر، یا صلح، یا جلا؟» گفت: «نزیبد ما را جنگ اختیار کنیم مادام که بیرون شد کار ایشان را طریق دیگر یابیم. زیرا که ایشان در جنگ از ما جرهترند و قوت و شوکت زیادت دارند. و عاقل دشمن را ضعیف نشمرَد، که در مقام غرور افتد، و هرکه مغرور گشت هلاک شد. و پیش از این واقعه از خوف ایشان میاندیشم، و از اینچه دیدم میترسیدم، اگرچه از تعرض ما معرض بودند، که صاحب حزم در هیچ حال از دشمن ایمن نگردد، درهنگام نزدیکی از مفاجا اندیشد، و چون مسافت در میان افتد از معاودت، وگر هزیمت شود از کمین، و اگر تنها ماند از مکر. و خردمندتر خلق آن است که از جنگ بپرهیزد چون ازان مستغنی گردد و ضرورت نباشد، که در جنگ نفقه و موونت از نفس و جان باشد، در دیگر کارها از مال و متاع. و نشاید که ملک عزیمت بر جنگ بوم مصمم گرداند، که هرکه با پیل درآویزد زیر آید.»
ملک گفت: «اگر جنگ کراهیت میداری پس چه بینی؟»
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در یک کوه بلند، درخت بزرگی وجود داشت که در آن نزدیک به هزار خانه زاغ ساخته شده بود و این زاغان تحت فرمان یک ملک قرار داشتند. روزی بومیها به زاغان شبیخون زدند و تعدادی از آنها را کشتند. پس از آن، ملک زاغان جمع کرد و از مشاوران خود خواست که نظرشان را بگویند. یکی از زاغان پیشنهاد کرد که در برابر دشمن جنگ نکنند و به جای آن، مکان خود را ترک کنند. زاغ دیگری اعتقاد داشت که باید در مقابل دشمن ایستادگی کنند و آماده نبرد شوند. وزیران دیگر نیز نظرات مختلفی درباره جنگ و صلح دادند، برخی خواهان صلح بودند تا از خطرات جنگ جلوگیری کنند، در حالی که دیگران بر این باور بودند که در برابر دشمن نمیتوان به راحتی تسلیم شد.
در نهایت، ملک زاغان فهمید که جنگ و صلح هر کدام پیامی دارند و باید با احتیاط و دیدی دوراندیشانه به اوضاع نگاه کنند. هر یک از مشاوران به نوعی تلاش کردند تا ایدههای خود را درباره چگونگی مقابله با دشمن ارائه دهند و در نهایت تصمیم باید بر اساس شرایط و وضعیت موجود اتخاذ میشد.
هوش مصنوعی: در بالای کوهی بلند، درختی بزرگ بود که شاخههای آن به سمت پایین آویزان شده و برگهای زیادی داشت. در این درخت نزدیک به هزار خانه زاغ وجود داشت. زاغها ملکی داشتند که همه به او اطاعت میکردند و دستوراتش را به دقت اجرا مینمودند. یک شب، ملک بوم به خاطر دشمنی میان بوم و زاغها به سراغ زاغها رفت و به آنها حمله کرد و موفق شد تمام زاغها را شکست دهد و با پیروزی و افتخار به آشیانهاش بازگشت.
هوش مصنوعی: روزی دیگر، ملکت زاغان تمام نیروهایش را جمع کرد و گفت: «آیا شما شجاعت و حمله آنها را ندیدید؟ امروز در میان شما چند نفر کشته، مجروح، پراکنده و بالبسته وجود دارد. اما از این موارد، جرات آنها بیشتر قابل توجه است و آنها به خوبی بر محل و مسکن خود وقوف دارند. بدون شک، به زودی دوباره باز خواهند گشت و همانند بار اول حمله خواهند کرد. همچنین، از همان طعمه اولیه دوباره طعم خواهند چشید. در این موضوع باید تامل کنید و به دنبال یک راهکار مناسب باشید.»
هوش مصنوعی: در میان زاغان، پنج زاغ وجود داشتند که به خاطر هوش و عقل خود شناخته شده بودند و تدبیرشان در کارها همگان را به مشاوره و پشتیبانی از آنها واداشت. در زمان بروز حوادث، زاغان به این پنج زاغ مراجعه میکردند و پادشاه نیز همواره نظر آنها را محترم میشمرد و در مسائل مهم از سخنان آنها غافل نمیشد. یکی از آنها وقتی از او درباره یک حادثه پرسیدند، گفت: «این نظری است که پیش از ما دانشمندان مطرح کردهاند و گفتهاند: وقتی کسی در برابر دشمن ناتوان شد، بهتر است که از خانواده و مال و زادگاه خود دور شود و به فرار بپردازد، زیرا جنگ کردن خطر بزرگی است، بهویژه بعد از شکست. هر کس بیتوجه به عواقب، پا به میدان جنگ بگذارد، خود را در معرکهای بزرگ قرار داده است. تکیه به قدرت و شجاعت خود در چنین شرایطی نادرست است، زیرا جنگ به مانند شمشیر دو لبهای است و جهانی که ما در آن هستیم، به آسانی مردان را نمیشناسد و قدر و ارزش آنها را درک نمیکند و بنابراین، نمیتوان به آن اعتماد کرد.»
هوش مصنوعی: ای کسی که بر دایرهی زندگی، با اطمینان به آب تکیه کردهای، مراقب باش.
هوش مصنوعی: ملک به دیگری توجه کرد و پرسید: «تو چه فکری کردهای؟» او پاسخ داد: «من به آنچه او اشاره میکند فکر میکنم. هرگز نمیگویم که فرار کنیم و جایی را خالی بگذاریم. در عقل چگونه چنین چیزی قابل قبول است؟ در ابتدا با بیاحترامی به خود، وطن و سرزمین را رها کنیم؟ به نظر منطقیتر میآید که دور هم جمع شویم و به جنگ برویم.»
هوش مصنوعی: به سرعت و سرزنده مانند باد حرکت کن و آتش را برافروز. مانند ابر، روز پیروزی را پاک و بیغبار ساز.
هوش مصنوعی: پادشاهی موفق است که همت او به اوج آسمان برسد و قدرتش دشمنان را نابود کند. در حال حاضر، باید مراقب باشیم و از هر سو که خطری وجود دارد، هوشیار باشیم. اگر هدفی داریم، باید آن را آماده کنیم و به جلو حرکت کنیم و در جنگ با دقت عمل کنیم، تا زمانی طولانی در این میدان بمانیم. یا پیروزی نصیب ما میشود یا از صحنه عقبنشینی میکنیم. زیرا پادشاهان باید در زمان جنگ و در لحظههایی که نام و غیرتشان در خطر است، به پیامدهای کارها توجه نکنند و در زمان نبرد، شرایط حال و آینده را بیخطر تلقی کنند.
هوش مصنوعی: از مغرب به سوی مشرق برو و به دشمن بدخواه ضربه بزن. همچون برق بر سرش بزن و اجازه نده که نام و نشانی از او باقی بماند.
هوش مصنوعی: ملک وزیر سوم از او پرسید: «نظر تو چیست؟» او پاسخ داد: «من نمیدانم آنها چه میگویند، اما بهتر این است که جاسوسانی بفرستیم و اخبار متواتر جمعآوری کنیم تا وضعیت دشمن را بررسی کنیم و بفهمیم آیا آنها تمایل به صلح دارند و آیا از ما خراج دریافت میکنند و با لطافت ما را میپذیرند یا نه. اگر بتوانیم این کار را انجام دهیم و هر دو طرف به صلح راضی باشند، میتوانیم صلح برقرار کنیم و پرداخت خراج را بپذیریم تا از آسیبهای آنها در امان بمانیم و آرامش داشته باشیم. زیرا یکی از تدبیرهای عاقلانه ملوک این است که وقتی دشمن قدرت و نفوذش را نشان میدهد و ترس از فساد در سرزمینها وجود دارد، باید به لطافت با آنها برخورد کرد و ثروت را سپر حفظ ملک و رعیت قرار داد، چرا که در این شرایط نباید به سرعت نسبت به شکست و از دست دادن حاکمیت تصمیم گرفت.
هوش مصنوعی: اگر زمانه به گونهای پیش نرود که تو میخواهی، باید خود را با شرایط و وضعیتهای جدید وفق بدهی.
هوش مصنوعی: وزیر چهارم گفت: «تو هم یک اشاره کن تا آنچه که پیش میآید را نشان دهی.» او پاسخ داد: «وداع با میهن و درد غربت برای من ارزشمندتر از این است که به خاطر اصالت و نسب خود فخر کنم، و از آن دشمنی که همیشه از ما کمتر بوده است، با تواضع برخورد کنم.»
هوش مصنوعی: اگرچه ما باید برخی از وظایف را انجام دهیم و سختیهایی را تحمل کنیم، اما نباید به رضایت دشمن تن دهیم و در برابر قلدری و فشار آنان ساکت بمانیم. گفتهاند که باید به اندازهای به دشمن نزدیک شد که نیازهای خود را برآورده کرد، اما در این نزدیکی نباید افراط کرد زیرا این باعث میشود خود را کوچک و خوار کنیم و به دشمن جرأت بیشتری بدهیم. همانطور که چوبی که در آفتاب ایستاده است، اگر کمی تکان بخورد سایهاش بزرگتر میشود، اما اگر در آن زیادهروی کنیم، سایهاش کمتر میشود. دشمن هرگز از ما به مقدار اندک خراج راضی نخواهد شد؛ بنابراین صبر ما و روش ما جنگ است.
هوش مصنوعی: با اینکه دانشمندان از جنگ و درگیری پرهیز کردهاند، اما دوری از خطر به شیوهای که احتمال مرگ در آن غالب باشد، مورد پسند نیست.
هوش مصنوعی: پنجمین نفر گفت: «بیا ببین چه داریم، آیا جنگ بهتر است، یا صلح، یا فرار؟» او پاسخ داد: «ما نباید جنگ را انتخاب کنیم تا زمانی که بتوانیم راه دیگری برای حل مشکل پیدا کنیم. زیرا در جنگ آنها از ما قویترند و قدرت و نفوذ بیشتری دارند. فرد خردمند هرگز دشمن را ضعیف نمیبیند، چون این کار او را به دام غرور میاندازد و هر که در غرور باشد، کشته میشود. من از اینکه از آنها بترسم، نگرانم، حتی اگر آنها به ما حمله نکنند. یک فرد محتاط هرگز در هیچ شرایطی نباید از دشمن غافل شود و در زمان نزدیکی باید از خطرات غیرمنتظره محتاط باشد. اگر فاصلهای بین ما و دشمن بیفتد، ممکن است زمینهای برای فرار یا کمین فراهم شود و اگر تنها بماند، ممکن است به سازش ناخواسته مجبور شود. خردمندترین افراد کسانی هستند که از جنگ دوری میکنند، مگر اینکه واقعا به آن نیاز داشته باشند، زیرا در جنگ هزینه و بقاء با جان و نفس فرد در ارتباط است، در حالی که در دیگر کارها این هزینهها با مال و دارایی است. بنابراین، ناپسند است که یک پادشاه به جنگ برود، چرا که هر کس با قدرتی بزرگ وارد نبرد شود، شکست خواهد خورد.»
هوش مصنوعی: ملک گفت: «اگر از جنگ بیزاری، پس نظرت درباره آن چیست؟»
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.