نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۳ - پاسخ دادن شیرین به خسرو
جمال خویش را در خز و خارا
به پوشیدن همیکرد آشکارا
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۶ - پاسخ خسرو شیرین را
به رغم دشمنان بنواز ما را
نهان میسوز و میساز آشکارا
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۶ - در خواب دیدن خسرو پیغمبر اکرم را
چو خاریدند خاک از سنگ خارا
پدید آمد یکی طاق آشکارا
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲ - نعت پیغمبر اکرم (ص)
یکعهد کن این دو بیوفا را
یکدست کن این چهار پا را
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۲ - عاشق شدن لیلی و مجنون به یکدیگر
کردند بسی به هم مدارا
تا راز نگردد آشکارا
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۲۸ - دادن پدر لیلی را به ابنسلام
میخورد ولی به صد مدارا
پنهان جگر و می آشکارا
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۰ - رفتن پدر مجنون به دیدن فرزند
تیری زده چرخ بیمدارا
خون ریخته از تو آشکارا
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۶ - نامهٔ مجنون در پاسخ لیلی
دانای نهان و آشکارا
کو داد گهر به سنگ خارا
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۳ - وفات یافتن ابن سلام شوهر لیلی
میخواست کزان غم آشکارا
گرید نفسی، نداشت یارا
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۳ - وفات یافتن ابن سلام شوهر لیلی
تا گردش دور بیمدارا
کردش عمل خود آشکارا
عطار » مختارنامه » باب ششم: در بیان محو شدۀ توحید و فانی در تفرید » شمارهٔ ۲
این سودایی که میدواند ما را
هرگز نتوان نشاند این سودا را
گویند که خویش را فرود آر آخر
دربند چگونه آورم دریا را
عطار » مختارنامه » باب سی و هشتم: در صفت لب و دهان معشوق » شمارهٔ ۱
لعلت که خجل کرد گل رعنا را
از پسته نمود خالِ مشک آسا را
میخواستم از پستهٔ سبزت شکری
تو بر در بسته خط نوشتی ما را
عطار » مختارنامه » باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات » شمارهٔ ۴۴
چون عهده نمیکند کسی فردا را
یک امشب خوش کن دلِ پر سودا را
مینوش به نور ماه ای ماه که ماه
بسیار بتابد که نیابد ما را
عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » بسم الله الرحمن الرحیم
نصیبی ده ز گنج خود گدا را
نوائی ده بلطفت بی نوارا
عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود
ز زیر سنگسار او آشکارا
چنان آمد که لعل از سنگ خارا
عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود
کنون هر لحظه صد منّت خدا را
که این دیدار روزی کرد ما را
عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۳) حکایت ترسا بچه
چنین گفت او که گشت امروز ما را
ز مرگ این پسر دین آشکارا
عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۲) حکایت وزیر که پسر صاحب جمال داشت
نبود اور ا بهیچ انواع یارا
که کردی سر عشقش آشکارا
عطار » الهی نامه » بخش پنجم » (۱) حکایت شبلی با مرد نانوا
برو فردا و دعوت ساز ما را
به یک ره مجمعی کن آشکارا