عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » گفتار بوعلی طوسی دربارهٔ اهل جنت و اهل دوزخ
ز آتش حسرت دل ناشاد ما
آتش دوزخ ببرد از یاد ما
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۳۵ - درخواب دیدن سام، پریدخت را
به فریاد ما رس که فریاد ما
ز چرخ برین بگذرد داد ما
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۷۱ - در شناختن پریدخت، دیوزاده را و چگونگی آن
مگر شاه فرخ دهد داد ما
که از چرخ بگذشت فریاد ما
جامی » هفت اورنگ » خردنامه اسکندری » بخش ۴۸ - داستان رسیدن اسکندر به شهری که همه مردم پاکیزه روزگار بودند و سؤال و جواب ایشان
نبندد لب خود ز ارشاد ما
دهد هر دم از مردگی یاد ما
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۳
داغ برگ عیش گردد در دل ناشاد ما
جغد می گردد همایون در خراب آباد ما
جنبش گهواره خواب طفل را سازد گران
از تزلزل بیش محکم می شود بنیاد ما
چشم گیرا می کند نخجیر را بی دست و پا
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴
از کمر بیرون نیامد تیشه فرهاد ما
کوه را برداشت از جا ناله و فریاد ما
ما چو مجنون چشم آهو را سخنگو کرده ایم
گنگ ماند هر که گردن پیچد از ارشاد ما
گرچه گوش باغبان را پرده انصاف نیست
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۸
بیگانگی شده است ز عالم مراد ما
یادش به خیر، هر که نیفتد به یاد ما!
چون صبح، جیب و دامن عالم پر از گل است
از باغ دلگشای جبین گشاد ما
کیفیتش ز باده لعلی است بیشتر
[...]
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱
ای زتو خرّم دل آباد ما
وز تو غمگین خاطر ناشاد ما
عشق تو آزادی در بندگی
بندهٔ تو گردن آزاد ما
ای گشاد بندهای بسته تو
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۳۶
چون نلرزد بر سر دستش، دل ناشاد ما؟
بهله از خون شکاری میکند صیاد ما!
سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۱ - عریضه فرستادن عبدالکریم بی از ولایت سمرقند به شاه جم نشان یعنی حضرت عبدالعزیز خان و عزیمت کردن خان از بخارا به کرمینه و آمدن اورگنجی و به شهر بخارا درآمده و غارت کردن و شرح آن
که ای دادرس گوش کن داد ما
تویی مرجع آه و فریاد ما
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵
آن پری گویند شب خندید بر فریاد ما
ای فراموشی تو شاید داده باشی یاد ما
بسکه در پروازگرد جستجوها ریختیم
گشت زیر بال پنهان خانهٔ صیاد ما
جانکنیها در قفای آرزو پر میفشاند
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵
در فتح باب میکده باشد گشاد ما
صرف سبو شود، همه خاک مراد ما
دل روشناس مصحف حسن بتان نبود
شد روشن از غبار خط او سواد ما
پنداشتم که مهر تو با جان سرشته است
[...]