ما مفلیسم و بر کرمت اعتماد ما
روزی شود کنی ز ره لطف یاد ما
ما عاشقیم و قسمت ما درد و محنت است
روزی نگشت دور فلک بر مراد ما
از دور روزگار کشیدیم درد و غم
ساقی بگیر از غم ایام، داد ما
جز درس عشق و علم محبت نخوانده ایم
درس دگر نداد بما اوستاد ما
در کوی میفروش زباغ ارم مکو
پای خم است جنت ذات العماد ما
در جام عکس چهرهٔ ساقی ندیده ای
تا بنگری ز چیست به می اعتقاد ما
دیری است یاد جمع پریشان نمی کند
یارب ز چیست خسرو والا نژاد ما
بر درگه تو، روی ارادت نهاده ام
شاها بدان طمع، که بر آید مراد ما
شرحی نوشت آیتی از قصه فراق
تا بوی خون دل، شنوی از مداد ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیگانگی شده است ز عالم مراد ما
یادش به خیر، هر که نیفتد به یاد ما!
چون صبح، جیب و دامن عالم پر از گل است
از باغ دلگشای جبین گشاد ما
کیفیتش ز باده لعلی است بیشتر
[...]
در فتح باب میکده باشد گشاد ما
صرف سبو شود، همه خاک مراد ما
دل روشناس مصحف حسن بتان نبود
شد روشن از غبار خط او سواد ما
پنداشتم که مهر تو با جان سرشته است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.