آن پری گویند شب خندید بر فریاد ما
ای فراموشی تو شاید داده باشی یاد ما
بسکه در پروازگرد جستجوها ریختیم
گشت زیر بال پنهان خانهٔ صیاد ما
جانکنیها در قفای آرزو پر میفشاند
با شرار تیشه رفت از بیستون فرهاد ما
از عدم ناجسته کر کردهست گوش عالمی
شور نشنیدن صدای بیضهٔ فولاد ما
چشم باید بست و گلگشت حضورشرمکرد
غنچه میخندد بهار عالم ایجاد ما
شمعسان عمریست احرام گدازی بستهایم
نیست در پهلو به غیر از پهلوی مازاد ما
خجلت تصویر عنقا تا کجا باید کشید
با صدف گم گشت رنگ خامهٔ بهزاد ما
نقش پا در هیچ صورت پایهٔ عزت ندید
سایه هم خشت هوس کم چید بر بنیاد ما
باهمه کثرت، شماری غیر وحدت باطلست
یک یک آمد بر زبان از صدهزار اعداد ما
هیچکس بر شمع در آتشزدن رحمی نکرد
از ازل بر حال ما میگرید استعداد ما
پاس اسرار محبت داشتن آسان نبود
گنج ویرانکرد بیدل خانهٔ آباد ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
داغ برگ عیش گردد در دل ناشاد ما
جغد می گردد همایون در خراب آباد ما
جنبش گهواره خواب طفل را سازد گران
از تزلزل بیش محکم می شود بنیاد ما
چشم گیرا می کند نخجیر را بی دست و پا
[...]
چون نلرزد بر سر دستش، دل ناشاد ما؟
بهله از خون شکاری میکند صیاد ما!
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.