فردوسی » شاهنامه » داستان اکوان دیو » داستان اکوان دیو
فرود آمد و رخش را آب داد
هم از ماندگی چشم را خواب داد
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی هرمزد دوازده سال بود » بخش ۶
شب تیره چون زلف را تاب داد
همان تاب او چشم را خواب داد
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۶ - جنگ اثرط با شاه کابل
سرتیغ در چرخ مه تاب داد
سنان باغ کین را به خون آب داد
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۸۱ - صفت جنگ کردن خورشید
چو نیلوفر از دیدگان آب داد
به دندان،سرانگشت را تاب داد
فلکی شروانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - ترکیب بند
شب را به نور روی چو مهتاب تاب داد
دل را به بند سنبل پرتاب تاب داد
آواره کرد از دلم آن صبر کو مرا
با تیر چشم او گه پرتاب تاب داد
مسکین دلم در آتش هجران بسوخت ولی
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۱
ژاله از نرگس فرو بارید و گل را آب داد
وز تگرگ روح پرور مالش عناب داد
چشم مست او که مژگان را به قتلم تیز کرد
خنجر زهراب داده در کف قصاب داد
هر خدنگ غمزه ای را کاو به شست ناز بست
[...]
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۳۶ - کشته شدن ژند جادو به دست سام
ز بادام، گلبرگ را آب داد
به فندق، سر زلف را تاب داد
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۱۰۲ - سخن گفتن سام نریمان با نهنکال دیو ناپاک
چو شب آهن روز را آب داد
به الماس شب روز را تاب داد
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۰
چشم مستت گو شمال نرگس پر خواب داد
طاق ابرویت شکست گوشه محراب داد
گر جفا اینست کز زلف تو بر من میرود
عاقبت پیش تو خواهم دامن او تاب داد
گفته دادی بخواه از غمزه خونریز ما
[...]
حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » قصاید السبعه » فی عظمة الله و سلطانه
پادشاهی که به شب خلق جهان را خواب داد
دست صنعش طره ی مشکین شب را تاب داد
هر دم از دارالشفای شوق از بهر دوا
دردمندان را ز حکمت شکر و عناب داد
چون به دست صنع خود خوان کرم می گسترید
[...]
جامی » هفت اورنگ » خردنامه اسکندری » بخش ۳۳ - داستان جهانگیری اسکندر و عمارت شهرها و اختراع کارهای وی بر سبیل اجمال
به کشور ستانی عنان تاب داد
ز کشور ستانان سنان آب داد
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش اول - قسمت اول
ژاله از نرگس فروبارید و گل را آب داد
وز تگرگ روح پرور مالش عناب داد
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۵ - این ترکیب بند دوازده بنده است، هر بند در منقبت یکی از ائمه اثناعشر و بیان این که ولایت از ولاست و ولا به معنی حب ذاتی
سلطان دین رضا چو تقی را لعاب داد
بر کونش اطلاع به یک فتح باب داد
در بر محمد ابن علی تقی گشود
سایل ز هرچه کرد سئوالش جواب داد
علمی که داده بود محمد به مرتضی
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۹
آهم از پیچیدگی، چون رشته، تن را تاب داد
اضطرابم اشک را خاصیت سیماب داد
گرچه اقبالم ضعیف افتاده، ادبارم خوش است
آسمان روز سیاهم را شب مهتاب داد
{بیاض}
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱۵
تا عرق،گلبرگ حسنت یک دوشبنم آب داد
خانهٔ خورشید رخت ناز بر سیلاب داد
کس به ضبط دل چه پردازد که عرض جلوه ات
حیرت آیینه را هم جوهر سیماب داد
در محبت غافل از آداب نتوان زبستن
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱۶
حسنی که یادش آینهٔ حیرت آب داد
زان رنگ جلوه کرد که داد نقاب داد
هرجا بهار جلوه او در نظر گذشت
شکیکه سر زد از مژه بویگلاب داد
یک -جلوه داشت عاشق ومعشوق پیش این
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱۷
سیل غمی که داد جهان خراب داد
خاکم به باد داد به رنگی که آب داد
راحت درین بساط جنونخیز مشکلست
مخمل اگر شوی نتوان تن به خواب داد
یارب چه مشربم که درین شعله انجمن
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱۸
شب که باد جلوهات چشم خیالم آب داد
حیرت بیتابیام آیینه بر سیماب داد
در محبت خودگدازی هم نشاط دیگر است
هر قدر دل آب کردم یادم از مهتاب داد
با قضا غیر از ضعیفی پیش بردن مشکل است
[...]
اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۳ - خطاب به مهر عالمتاب
پرتو تو ماه را مهتاب داد
لعل را اندر دل سنگ آب داد