سیل غمی که داد جهان خراب داد
خاکم به باد داد به رنگی که آب داد
راحت درین بساط جنونخیز مشکلست
مخمل اگر شوی نتوان تن به خواب داد
یارب چه مشربم که درین شعله انجمن
گردون میام به ساغر اشک کباب داد
اینست اگر شمار تب و تاب زندگی
امروز میتوان به قیامت حساب داد
بر موج آفتی که امید کنار نیست
تدبیر رخت اینقدرم اضطراب داد
سستی چه ممکن است رود از بنای عمر
نتوان به هپچ پیچ و خم این رشته تاب داد
وقت ترحم استکنون ای نسیم صبح
کان شوخ اختیار به دست نقاب داد
صد نوبهار خون شد و یک غنچه رنگ بست
تا بوسه رخش ناز ترا بر رکاب داد
یارب چه سحر کرد خط عنبرین یار
کزجوی شب به مزرع خورشید آب داد
تا می به لعل او رسد از خویش رفته است
شبنم نمیتوان به کف آفتاب داد
انجام کار باده کشان جز خمار نیست
خمیازههای جام میام این شراب داد
ببدل سوال چشم بتان را طرف مشو
یعنی که سرمه ناشده باید جواب داد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شب را به نور روی چو مهتاب تاب داد
دل را به بند سنبل پرتاب تاب داد
آواره کرد از دلم آن صبر کو مرا
با تیر چشم او گه پرتاب تاب داد
مسکین دلم در آتش هجران بسوخت ولی
[...]
سلطان دین رضا چو تقی را لعاب داد
بر کونش اطلاع به یک فتح باب داد
در بر محمد ابن علی تقی گشود
سایل ز هرچه کرد سئوالش جواب داد
علمی که داده بود محمد به مرتضی
[...]
حسنی که یادش آینهٔ حیرت آب داد
زان رنگ جلوه کرد که داد نقاب داد
هرجا بهار جلوه او در نظر گذشت
شکیکه سر زد از مژه بویگلاب داد
یک -جلوه داشت عاشق ومعشوق پیش این
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.