حسنی که یادش آینهٔ حیرت آب داد
زان رنگ جلوه کرد که داد نقاب داد
هرجا بهار جلوه او در نظر گذشت
شکیکه سر زد از مژه بویگلاب داد
یک -جلوه داشت عاشق ومعشوق پیش این
خون گردد امتیاز که عرض حجاب داد
پرواز شوق از عرق شرمگل نکرد
خاکم غبارهای تپیدن به آب داد
از حرص این قدر غم سباب می کشم
لبتشنگی سرم به محیط سراب داد
آخر ز گریه نشئهٔ شوقم بلند شد
اشک آنقدر چکید که جام شراب داد
زان گلستان که رنگ گلش داغ لاله است
نشکفت غنچهایکه نه بویکباب داد
کمفرصتی به عرض تماشای این محیط
آیینهٔ خیال به دست حباب داد
از بس که معنیام رقمی جز هوا نداشت
گردون به نقطهٔ شررم انتخاب داد
داغم ز رشک منتظری کز هجوم شوق
جان داد اگر به قاصد جانان جواب داد
چون صبح در معاملهٔ گیر و دار عمر
چندان نهایم ساده که باید حساب داد
بیدل ز آبروطلبی دست شستهایم
کاین آرزو بنای دو عالم به آب داد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شب را به نور روی چو مهتاب تاب داد
دل را به بند سنبل پرتاب تاب داد
آواره کرد از دلم آن صبر کو مرا
با تیر چشم او گه پرتاب تاب داد
مسکین دلم در آتش هجران بسوخت ولی
[...]
سلطان دین رضا چو تقی را لعاب داد
بر کونش اطلاع به یک فتح باب داد
در بر محمد ابن علی تقی گشود
سایل ز هرچه کرد سئوالش جواب داد
علمی که داده بود محمد به مرتضی
[...]
سیل غمی که داد جهان خراب داد
خاکم به باد داد به رنگی که آب داد
راحت درین بساط جنونخیز مشکلست
مخمل اگر شوی نتوان تن به خواب داد
یارب چه مشربم که درین شعله انجمن
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.