گنجور

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۲

 

دگر پیکرش در خوشاب بود

که هر دانه‌ای قطره‌ای آب بود

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۹

 

به شهر اندرون گرد مهراب بود

که روشن روان بود و بی‌خواب بود

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کی‌کاووس و رفتن او به مازندران » بخش ۹

 

همه جامه بر برش چون آب بود

نیازش به آسایش و خواب بود

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۲

 

تو گفتی همه تخت سهراب بود

بسان یکی سروِ شاداب بود

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۶

 

ز شب نیمه‌ای گفت سهراب بود

دگر نیمه آرامش و خواب بود

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۴

 

دران مرز شاه سپیجاب بود

که با لشکر و گنج و با آب بود

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۱۶

 

همان مادرم دخت مهراب بود

بدو کشور هند شاداب بود

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام گور » بخش ۱۱

 

میان بهی در خوشاب بود

که هر دانه‌ای قطرهٔ آب بود

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۶۴

 

دگر پانصد در خوشاب بود

که هر دانه‌ای قطرهٔ آب بود

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۷۲

 

دگر گنج پر در خوشاب بود

که بالاش یک تیر پرتاب بود

فردوسی
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۱۵۱ - رسیدن آتبین به خشکی

 

که پیوسته با مرز سقلاب بود

در و دشت او سبزه و آب بود

ایرانشان
 

عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۴۲

 

شمع آمد و گفت: این کرا تاب بود

کز آتش تیز بی خور وخواب بود

آبم کند آتش که به من بسته دلست

آتش دیدی که تشنهٔ آب بود

عطار
 

عطار » مظهرالعجایب » بخش ۱۶ - ***

 

آن امامی کو حقیقت یاب بود

در میان بحر دین گرداب بود

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و هشتم » بخش ۴ - الحكایة و التمثیل

 

گفت یا رب این چه فتح الباب بود

گوئیا بخت بدم در خواب بود

عطار
 

عراقی » عشاق‌نامه » آغاز کتاب » بخش ۳ - در تصفیهٔ نهاد گوید

 

ماه را نور بی‌حساب بود

چون برابر به آفتاب بود

عراقی
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۴۶

 

هر عمر که بی‌دیدن اصحاب بود

یا مرگ بود به طبع یا خواب بود

آبی که ترا تیره کند زهر بود

زهری که ترا صاف کند آب بود

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۴۷

 

هر عمر که بی‌دیدن اصحاب بود

یا مرگ بود به طبع یا خواب بود

آبی که ترا تیره کند زهر بود

زهری که ترا صاف کند آب بود

مولانا
 
 
۱
۲
۳